"اما" زنی مطلقه است که به همراه پسر جوانش به شهری کوچک نقل مکان کرده و در تلاش است تا در آنجا یک پرورشگاه اسب راه بیندازد. "مورفی" هم عطار آن شهر است و با "اما" آشنا می شود ...

«نورما ری» (فیلد) هم مثل پدر و مادرش در کارخانه ی نساجی شهر جنوبی زادگاهش کار می کند. اما برخلاف آنان با شرایط کار کنار نمی آید و آرام آرام، به یک فعال اتحادیه ی کارگری تبدیل می شود...

روزی سه کارگر در مزرعه خود با یک قانونشکن زخمی به نام "هری اسپایک" برخورد می کنند. آنها او را به محل زندگی یکی از پسران برده تا از او پرستاری کنند ...

داستان در مورد معلمی است که مسئولیت تدریس در مدرسه ای فقیرانه را به عهده می گیرد. این مدرسه در یک جزیره واقع شده که تنها با قایق می توان به آنجا رفت و فقط سیاه پوستان در آنجا زندگی می کنند. او متوجه می شود که دانش آموزانش تابحال از جزیره بیرون نرفته اند و ساده ترین اشکال و یا الفبا را نیز بلد نیستند...

در اواخر قرن بیستم، دو دوست بدجنسِ یک پسر یازده ساله، او را فریب داده تا اتومبیل خانوادگیشان را برداشته تا به سفری پر ماجرا بروند...

"جان راسل" مردی سفید پوستی است که از کودکی توسط سرخ پوستان بزرگ شده و تصمیم می گیرد همراه با سرخپوستان بماند. او متوجه می شود که خانه ای در شهر به ارث برده است. او به شهر می رود و تصمیم می گیرد خانه را با یک گله معاوضه کند و...

»هومر« (داگلاس) گله‏دار پیر در اداره‏ى امور مزرعه ‏ى خود دچار مشکل است و »هاد« (نیومن)، پسر بى‏بند و بارش، به جاى کمک به او به دنبال نوش خوارى و زنان است.

اقتباسی از رمان معروف “خشم و هیاهو” نوشته ویلیام فاکنر که روایت فروپاشی خانوادهٔ کامپسون از چهار نگاه مختلف است

مردی را به اشتباه به عنوان سارق قطار شناسایی میکنند.بعد از اینکه کلانتر شهر به پسری که در کنار او سواری می کند شلیک میکند و او را به قتل می رساند، "داو" بیگناهی خود را ثابت کرده و به عنوان کلانتر جدید انتخاب می شود...

"استنلی کاکس" آشپزی خجالتی است که هیچوقت شانس عاشق شدن نداشته . "آیریس کینگ" بیوه ای است که به خود قول داده هیچگاه عاشق نشود. اما ...