داستان فیلم اقتباسی از یک رمان معروف است که در آن اسب یک فروشنده خیابانی با اسب مسابقه ای جایگزین می شود ...

دو نفر ابله که رویای نوشتن در برنامه های رادیویی را دارند و می خواهند یک ایده را در ایستگاه رادیویی مطرح کنند، ولی از بخت بدشان صاحب ایستگاه در حین پخش کشته می شود و آنها در میانه یک قتل قرار می گیرند ...

دو فروشنده ی بادام زمینی با رئیسشان به مشکل می خورند و برای فرار از او در قطاری مخفی می شوند و به سمت غرب حرکت می کند. آن ها در یک مزرعه به عنوان کابوی مشغول کار می شوند ولی هیچ یک از آن ها نه درمورد کابوی ها و نه مورد اسب ها هیچ اطلاعاتی ندارد.

باد و لو ، در ارتش بوده و به دلیل اینکه قصد فرار از ارتش را داشتند، به زندان فرستاده میشوند ، و بعد از مدتی ، خود را تحت آموزش یک مربی میبینند که ...

دو نفر پس از به ارث بردن ثروت یک گانگستر، خودشان را در خانه ای خالی و روح زده پیدا می کنند ...

"راس ریموند"، خواننده شماره یک آمریکا، ناپدید می شود و با اسم مستعار "تامی هالستید" به نیروی دریایی می پیوندد ...

هنگامی که خلبان پروازهای نمایشی تصمیم می گیرد تا به نیروی هوایی بپیوندد، دو دستیار احمق دارد که تصمیم می گیرند با او بروند ...