رام شاستری بازنشسته دولت است . او از خانواده ی مذهبی و پایبندی است . زمانی که دختر او شالینی ، توسط آشوک که پسر بزرگ کدخدای روستا است خواستگاری می شود …

دانشجویی به نام مالا ، رویای تبدیل شدن به ستاره‌ی بالیوود را دارد . وقتی که با آقای شارما و دستیارش ملاقات می‌کند و آنها به او قول می‌دهند او را در این راه کمک کنند ، رویاهایش رنگ واقعیت به خود می‌گیرد ...

«آناند» که به سرطان مبتلاست ، تصمیم می گیرد از باقی مانده ی روزهای عمرش ، نهایت لذت را ببرد. «دکتر بهاسکار» (باچان) که درمان و مراقبت از «آناند» را به عهده دارد، کتابی درباره ی او می نویسد ، که برنده ی جایزه ی ادبی سال می شود . مراسم اهدای جایزه ، آغازگر روایتی است که سرگذشت «آناند» را باز می گوید...

شانکار در خانواده ای فقیر با مادر بیوه خود زندگی می کند . او برای تهیه مخارج زندگی اش اسباب بازی می فروشد . شانکار به مشروبات الکی معتاد شده است. او با دختری اشنا می شود که اتفاقا اون هم از خانواده فقیری می باشد …