پسری میخواهد با دختری که عشق بچگی اش است ازدواج کند ، اما ازدواج دختر با خاندان دیگری رقم خورده و آنها برای رسیدن به یکدیگر پا به فرار میگذارند و …

تنها چیزی که می خواست این بود که فقط یک بار او را ببیند. مانو اهل روستایی در جنگل بود. نیرو دختر همسایه، عشق گمشده اش بود.

«آناند» که به سرطان مبتلاست ، تصمیم می گیرد از باقی مانده ی روزهای عمرش ، نهایت لذت را ببرد. «دکتر بهاسکار» (باچان) که درمان و مراقبت از «آناند» را به عهده دارد، کتابی درباره ی او می نویسد ، که برنده ی جایزه ی ادبی سال می شود . مراسم اهدای جایزه ، آغازگر روایتی است که سرگذشت «آناند» را باز می گوید...

آدی و تارا برای رسیدن به آرزوهای خود به شهر بمبئی سفر میکنند ولی آیا جاه طلبی آنها اجازه می دهد که همچنان با هم باشند ؟