جورج یک آهنگساز است که قصد دارد رابطه اش را با یک خواننده بهبود ببخشد و ....

« میلدرد پیرس » ( کرافورد ) ، مادرى خانه ‏دار ، همه چیزش را فدا مى ‏کند تا دختر ، « ودا » ( بلایت ) زندگى موفقى داشته باشد . او خیلى زود مدارج ترقى را طى مى ‏کند و با مردى اشرافى ازدواج مى ‏کند . اما با وقوع قتلى به دست دختر ، تعارض ‏هاى دیرین میان او و مادرش آشکار مى ‏شود.

جسد یک زن در آپارتمان « لورا » ( تیرنى ) پیدا می ‏شود. کارآگاهى بنام « مارک مک فرسن » ( اندروز ) که مأمور رسیدگى به این پرونده میباشد تصور می ‏کند « لورا » را به قتل رسانده‏ اند. لورا پس از چندى، برخلاف انتظار، به آپارتمانش باز می ‏گردد و مشخص می ‏شود که مقتول، محبوبه‏ یکى از دوستان « لورا » ( پرایس ) بوده است...

"سارا" و "کرت میلر" به همراه سه فرزند خود پس از هجده سال زندگی در اروپا به خانه مادر خود در واشینگتن باز می گردند.کنتی رومانیایی که در آنجا زندگی می کند از طریق یکی از دوستان خود در سفارت آلمان متوجه می شود که "کرت" برای یک سازمان مخفی ضد نازی در آلمان کار می کند...

دو هنرمند کلاهبردار با یک زن فروشنده در فروشگاه طرح دوستی میریزند تا بتواند براحتی در آنجا رفت و آمد داشته باشند تا نقشه خود را اجرا کنند و ....

السن و جانسون که هر دو کمدین هستند قصد دارند یک برنامه ویژه اجرا کند تا زوجی جوان را بهم برسانند ....

سه سرباز بازگشته از جنگ جهانى اول ، « ادى بارتلت » ( کاگنى ) ، « جرج هالى » ( بوگارت ) و « لوید هارت » ( جفرى لین ) ، راه‏ هاى جداگانه‏اى را در زندگى مى ‏روند.

« جودیت تراهرن » ( دیویس ) دختر ثروتمند و بى ‏قید و بند در مى ‏یابد که تومور مغزى دارد. او دل‏باخته‏ ى پزشک معالجش ، دکتر « فردریک استیل » ( برنت ) مى ‏شود و آن دو ازدواج مى‏ کنند...

« جانى کیس » ( گرانت ) ، جوان جاه‏طلب ، با زرنگى موفق مى ‏شود خود را به دخترى ثروتمند ( نولان ) نزدیک کند و نزد خانواده ‏ى او نیز به محبوبیت برسد.