برادران "مارکس" ، به اجرای یک نمایش کمک کرده و در همین بین تلاش می کنند ، سارقان الماس را متوقف سازند ...

« هوگو ز. هکنبوش » ( گروچو ) پزشک معالج اسب ‏ها به اصرار خانم « آپجان » ( دومونت ) ، زنى مرفه اما وسواسى ، سرپرستى آسایشگاه بزرگى را به عهده مى ‏گیرد که مالکش ، « جودى » ( اوسالى ون ) براى پرداخت بدهى ‏هایش مشکل دارد.

« اوتیس ب. دریفت وود » ( گروچو ) سعى دارد « خانم کلى ‏پول » ( دومونت ) را به سرمایه‏ گذارى در کار اپرا ترغیب کند. « تومازو » ( هارپو ) و « فیورلو » ( چیکو ) نیز وظیفه‏ ى خود مى‏ دانند تا به موفقیت حرفه‏اى دو خواننده‏ ى جوان « رزا کاستالدى » ( کارلایل ) و « ریکاردو بارونى » ( جونز ) کمک کنند...

« روفوس ت. فایرفلاى » ( گروچو ) در مقام دیکتاتور کشور « فریدونیا » قرار مى ‏گیرد، چون این تنها شرط ( خانم تیزدیل » ( دومونت )، بیوه‏ ى میلیاردر براى اعطاى کمک مالى به اقتصاد بحرانى کشور است. « فایر فلاى » با توهین به « ترنتینو » ( کلهرن ) سفیر دسیسه‏ چین کشور همسایه، « سیلوانیا »، باعث آغاز جنگ بین دو کشور مى ‏شود...

"پروفسور کوئینسی آدامز" جدیداً به عنوان رئیس کالج هاکسلی منتصب شده است.پسرش "فرانک" او را متقاعد میکند تا دو بازیکن فوتبال را استخدام و کالج رقیب را شکست دهند . اما او اشتباهاً "باوارلی" و "پینکی" را استخدام میکند و...

بر روی یک کشتی در اقیانوس اطلس، "برادران مارکس" باز هم کارهای مضحک خود را تکرار نموده و تقریبا تمام کسانی را که در اطرافشان هستند آزار میدهند...

هنگامی که در طول مهمانی که به افتخار کاشف مشهور آفریقا "پروفسور اسپالدینگ" برپا شده است یک نقاشی ارزشمند ناپدید می شود همه چیز به هم می ریزد...

ریجارد شخصیتی اغوا کننده دارد و با اشخاص زیادی در ارتباط است . پدرش از بس وی را از دردسر خلاص کرده، نمیداند که باید با او چه کند ...

داستان فیلم در خصوص برادران لس آنجلسی با نام‌های ران و راسل می‌باشد. آن‌ها در دهه‌ی شصت بزرگ شدند. ران و راسل با موسیقی پاپ اُنس گرفتند و روزی رسید که در برنامه‌ی استعدادهای درخشان مدرسه، قابلیت‌های خود را در این زمینه به تصویر کشیدند. همین موضوع سبب شد تا تمامی نگاه‌ها بر روی این دو برادر متمرکز شود و اولین جرقه‌های سفرشان خورده شد ....