"دد لانگورت" که پس از سرقت بانک در مکزیک فراری شده است فرصتی بدست می آورد تا طلاها را برداشته و همکارش "ریو" را تحویل قانون دهد. سالها بعد "ریو" از زندان گریخته و تصمیم به انتقام می گیرد...

یک سرباز کهنه کار که در جنگ آسیب دیده و افلیج شده است، به خانه بازگشته و با مصائب شکنجه آسای توانبخشی روبرو است. زمانی که از زبان پزشکان میشنود که دیگر قادر به راه رفتن نیست، به یکباره قدرت و شجاعت سرباز تبدیل به یأس و ناامیدی می شود...

« وایات ارپ » ( فاندا ) کلانتر شهر تومستون مى ‏شود تا با کمک « داک هالیدى » دائم الخمر ( ماتیور ) ، انتقام مرگ برادرش را بگیرد . سرانجام کار « وایات » به دوئل با خانواده شرارت پیشه‏ ى « کلانتن » ( که عامل مرگ برادرش بوده‏اند ) در اوکى کورال مى ‏کشد.

در سال 1898، تب طلا همه جا را فراگرفته است و همه کس براى به دست آوردن ثروتى باد آورده به آلاسکا روى مى ‏آورد. از جمله « چارلى » ( چاپلین )، ولگردى تنها که خیلى زود با جوینده ‏اى دیگر، « جیم گندهه » ( سوین ) دوست مى ‏شود...