در طول جنگ جهانی دوم، یک پسر 8 ساله حاضر است هر کاری انجام دهد تا بتواند به جنگ خاتمه دهد و پدرش را به خانه برگردد. این فیلم داستان عشق وصف ناپذیر یک پدر و پسر به یکدیگر است...

زنی برای برای دریافت ارثی که به او رسیده ، عازم شهر تگزاس می شود اما نمی داند که در این شهر یک قاتل خطرناک با اره برقی در انتظار تکه تکه کردنش است…

«جونی» (میا واسیکفسکا) به همراه برادرش «لسر» (جاش هاتچرسون) که توسط تلقیح مصنوعی به دنیا آمده اند و همراه «ژول» (جولیان مور) و «نیک» (آنت بنین) زندگی میکنند، به دنبال پدر واقعی خود میگردند...

دو کارآگاه پلیس لس آنجلس در زمینه قتل که در یک گروه رپ اتفاق افتاده در حال تحقیق هستند که…

استو در یک روز عادی برای زنگ زدن به دختری که پشت سر همسرش با او رابطه دارد وارد باجه تلفن میشود اما زمانی که میخواهد خارج شود مردی به او زنگ زده و اورا تهدید میکند که اگر از باجه خارج شود اورا با اسلحه ی دوربین دار خواهد کشت . از طرفی پلیس هم وارد ماجرا شده و ...

سیستم راهنمای یکی از ایستگاه های فضایی روسی از کار می افتد و احتمال می رود که در عرض چند هفته به کره ی زمین سقوط کند. این سیستم شباهت هایی با یکی ازاسکای لب هایی دارد که سال ها پیش «فرانک کوروین» (ایست وود) طراحی کرده، بنابراین «باب گرسن»، رئیس «ناسا» از «کوروین» می خواهد کمکش کند. «کوروین» نیز به این شرط می پذیرد که اجازه دهند خودش هم راه سه خلبان قدیمی دیگر به فضا بروند تا کار تعمیر را انجام دهند...

یک مامور قانون ، که از طریق هواپیما در حال انتقال زندانیان است، توسط قاتل سریالی ، مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و آشوب می شود . حال یکی از مهمان داران هواپیما باید او را فریب دهد ، و خودش به تنهایی هواپیما را فرود آورد...

میامی. زوج «آرماند» (ویلیامز) و «آلبرت» (لین) با هم زندگی می کنند. «آرماند» سرپرستی یک کلوب شبانه را به عهده دارد که «آلبرت» در آن برنامه اجرا می کند. تا آن که «وال» (فوترمن)، پسر بیست ساله ی «آرماند» سر می رسد و خبر نامزدی اش را «باربارا» (فلوکهارت) دختر «سناتور کوین کیلی» (هاکمن) را به پدر می دهد. «وال» می خواهد پدر و مادر همسر آینده اش را به مهمانی شام دعوت کند و از «آرماند» می خواهد که طبیعی رفتار کند …

«ویک دیکینز» ، خلبان نیروی هوایی، هم راه با کمک خلبان جوانش، «رایلی هیل» یک عملیات ظاهرا معمولی شبانه را انجام می دهند. ولی «دیکینز» در واقع خائنی است که بمب افکن شان را به طرز خطرناکی در دره ی مرگ فرود می آورد تا کلاهک هسته ای آن را به تروریست هایی که می خواهند از دولت باج بگیرند، بفروشد.

«گیل رنارد» (دنیرو) فروشنده ای است که در زندگی شخصی و حرفه ای خود شکست خورده. او کشته مرده بیس بال است و تمام وقتش را صرف دنبال کردن بازیکن مورد علاقه خود، «بابی ریبرن» می کند. «بابی» فصل ورزشی بدی را آغاز می کند و تمامی افتخارات به بازیکن دیگری به نام «پریمو» که در همان تیم بازی می کند، نسبت داده می شود. «گیل» هم برای درست کردن اوضاع، «پریمو» را می کشد.