دو دوست دوران کودکی ، که در یک مزرعه‌ی روستایی در خارج از سئول بزرگ شده‌اند، به‌طور اتفاقی یکدیگر را ملاقات می‌کنند . آن‌ها سال‌هاست که همدیگر را ندیده‌اند و باهم بیرون می‌روند و یاد خاطرات گذشته را زنده می‌کنند و ...

زنی شصت ساله که در اولین مراحل بیماری آلزایمر به سر می برد، با ثبت نام کردن در یک کلاس شعر سرایی دوباره روحیه اش را بدست می آورد...

شین-آئه به همراه پسرش جون، به شهر میریانگ نقل مکان می کند، شهری که شوهر مرحومش در آنجا زاده شده بود. پس از آن ماجرای فوت همسر، در حالی که سعی میکرد به خود آمده و بنای جدید زندگی خودرا پایه گذاری کند، حادثه غم انگیز دیگری زندگی او را دگرگون کرد...

جونگ-دو که به تازگی از زندان به جرم قتل عمد آزاد شده ، از نظر اجتماعی دچار مشکل است . او به محض آزادی ، با خانواده قربانی تماس می گیرد اما آنها او را طرد می کنند ، ولی پیش از آن او با گونگ-جو ، زنی جوان که به دلیل فلج مغزی ناتوان است ، برخورد می کند . هر دو آنها مورد سوء استفاده‌های خانواده شان قرار گرفته اند ...

ماجرای مردی اسیر در فاصله کوتاه میان عشق ، زیبایی و احساس با جنگ ، خشونت و بیرحمی است ...