داستان درمورد لیندون بی جانسون است که پس از ترور کندی به ریاست جمهوری آمریکا رسید و ...

فیلم داستان عاشقانه پر حرارت فیلمساز معروف آلفرد هیچکاک و همسرش آلما رویل در طول فیلمبرداری فیلم « روانی » در سال 1959 را روایت می کند...

«کریستین» وقتی از سر کار باز می گردد متوجه می شود پسرش گم شده است. ماه ها تلاش بی وقفه ی کریستین برایپیدا کردن فرزندش به نتیجه ای نمی رسد چرا که پلیس لس انجلس ان چنان که باید به وظیفه خود عمل نمی کند. پس از مدت ها جست و جو پلیس پسر کریستین را به او باز می گرداند. ولی کریستین نمی تواند باور کند که این پسر واقعی او باشد، او فکر می کند پلیس بچه ای عوضی به او برگردانده و در این میان هیچ کس حرف های کریستین را باور ندارد و به او کمک نمی کند.

در شهری از ایالت تگزاس، دو قاتل وحشی روانی از محاصره نیروهای پلیس فرار میکنند و پا در جاده ای کویری می گذارند. یک کلانتر بنام «ویدل» شروع به تعقیبشان می کند تا انتقام مرگ برادرش از آن ها بگیرد ...

یکی از قاچاقچیان بزرگ مواد مخدر، جایزه بزرگی برای کسانی که او را از بازداشت پلیس آزاد کنند، تعیین می‌کند و تنها نیروی ویژه پلیس نیویورک است که می‌تواند آنها را متوقف کند...

«راوی» (نورتن)، جوانی پریشان حال پی می برد که به کمک مشت بازی با دست های برهنه، بیش از هر زمان دیگری احساس زنده بودن می کند. او و «تایلر دردن» (پیت) که به دوستانی صمیمی تبدیل شده اند، هفته ای یک بار با هم ملاقات می کنند تا با هم مشت بازی کنند. در حالی که افراد دیگری هم به باشگاه شان می پیوندند، محفل شان به رغم آن که رازی است بین شرکت کننده هایش، شهرت و محبوبیت یک باشگاه زیرزمینی را پیدا می کند...

گروهی از تروریست ها هواپیمای رئیس جمهور ایالات متحده، و خانواده اش را می ربایند و خانواده او را گروگان می گیرند. اما او که سابقا یک سرباز میدان جنگ بوده، تصمیم می گیرد با آن ها مقابله کند...

دنیای آینده. زمین برای جدال در برابر حشرات غول آسایی از سیارات دیگر که به مایه ی تهدیدی جدی بدل شده اند، آماده می شود. «جانی» (وان دین) و «کارمن» (ریچاردز)، هم مدرسه ای های دل باخته ی یک دیگر که از هم جدا شده اند و به ارتش پیوسته اند، دوباره طی علملیات جنگی در فضا یک دیگر را می یابند. خیلی زود جنگ آدم ها و حشره ها شدت می گیرد...

«ویک دیکینز» ، خلبان نیروی هوایی، هم راه با کمک خلبان جوانش، «رایلی هیل» یک عملیات ظاهرا معمولی شبانه را انجام می دهند. ولی «دیکینز» در واقع خائنی است که بمب افکن شان را به طرز خطرناکی در دره ی مرگ فرود می آورد تا کلاهک هسته ای آن را به تروریست هایی که می خواهند از دولت باج بگیرند، بفروشد.

«ستوان فرانک دربین» (نیلسن) زودتر از موعد خود را بازنشسته کرده و حالا شوهری خانه دار به شمار می آید. اما «سروان اد هاکن» (کندی)، «دربین» را مجاب می کند تا برای دستگیری «روکو» (وارد)، رهبر کشوری کوچک و بدنام، بار دیگر وارد عمل شود...