داستان سریال حول شخصیت خبرنگار بریتانیایی به نام Walter Blunt متمرکز شده که به لس آنجلس نقل مکان کرده و قصد دارد در قالب برنامه خبری خود که Blunt Talk نام دارد دنیای خبر شبکه های کابلی ایالات متحده را فتح کند.او که انسان خوش قلبی است سعی می کند در قالب برنامه خود به نحوی رفتار,نحوه زندگی و تفکر مردم آمریکا را اصلاح نماید. اما او در راه رسیدن به این اهداف والا با مشکلات زیادی مواجه هست. از روسا تا همکاران به عرضه اش گرفته تا انبوه دردسرهایی که از سوی هسران سابق و فرزندان بی شمارش برای او بوجود می آید. در میان همه این مشکلات تنها یار واقعی او Harry Chandler خدمتکار دائم الخمری هست که Walter با خود از بریتانیا به لس آنجلس آورده است.

گروهی از دانشجویان جاه طلب و باهوش رشته حقوق به همراه یکی از اساتید که وکیل مدافع پرونده های جنایی است درگیر یک ماجرای قتل میشوند که به طور کلی مسیر زندگی آنها را عوض میکند...

این فصل حول محور دو کارآگاه است که به دنبال حل پرونده شش مرد گم شده در آلاسکا، هستند که ناگهان میفهمند این پرونده درواقع مربوط یه یک قاتل زنجیری قدیمی است.

"اُلیویا پوپ" مشاور اسبق رییس جمهور آمریکا در زمینه مناسبات رسانه ای بوده. بعد از این که کاخ سفید رو ترک میکنه، شرکت خودش رو تأسیس میکنه به این امید که زندگی کاری و شخصی جدیدی رو آغاز کنه...

تا چه اندازه همسایه های خود رو میشناسید؟ ویورز ها رو ببینین: دبی و مارتی...

سریال از روی فیلمی با همین اسم گرفته شده که توی اون فیلم آدام سندلر و جک نیکلسون درخشیدن داستان سریال در خصوص مردی به اسم چارلی هستش که در گذشته ورزشکار بوده اما مشکلی با کنترل خشمش داشته حالا بعد از مدت ها خود شین اومده و مشاور کنترل خشم شده بدون شک داستان های جالبی خواهد داشت...

رایان (Matthew Perry) گوینده بی ادب و در عین حال جذاب برنامه ورزشی پس از مدتی آرامش خودشو از دست میده و کارش به جلسات گروه درمانی میکشه...

داستان سریال درباره یک گروه از دوست های صمیمیه که وقتی زوجی که همه گروه رو دور هم جمع کردن (الکس و دیو) از هم جدا میشند کل گروه به هم میریزه و هر کدوم می‌مونند که کدوم طرف رو انتخاب کنند. تمرکز اصلی داستان سریال بر روی دوستی های مدرنه که به شکل کمدی وخنده‌ دار بیان میشه...

سه خانم اهل لوس آنجلس در راه سفر به پاریس مجبور به فرود اضطراری در فرودگاه کلیولند میشوند و تصمیم میگیرند در اطراف اون شهر چرخی بزنند و در خانه ای به سرپرستی اسنارکی چند روزی زندگی کنند و این تازه سر آغاز ماجرای اونهاست...

داستان سریال درباره ی یک خانواده ی 5 نفره است که علاوه بر بچه های عجیب و غریبی که دارن از نظر مالی هم در وضعیت خوبی نیستن پدر خانواده ادم بیخیالی است که در معدن سنگ کار میکند و مادر خانواده در بنگاه ماشین فروشنده است پسر بزرگ این خانواده تو تیم فوتبال بازی میکنه و همیشه تو خونه با شلوارک راه میره و تیکه میندازه و پسر کوچک این خانواده هیچ دوست و رفیقی تو مدرسه نداره و دختر این خانواده تو هر زمینه ای که شروع به فعالیت میکنه موفقیتی حاصل نمیشه...