"ری" 19 ساله ، در یک روز زیبای تابستانی تصمیم میگیرد که دو نفر را به قتل برساند. دوستانش که شاهد صحنه قتل بوده اند به او در راستای مخفی کردن جسدها کمک میکنند. "ری" به مدت چهارسال از قانون فرار کرده و کسی از این قضیه بو نمیبرد ولی یک کارآگاه میداند که او مرتکب قتل شده اما دلیلی برای اثبات ندارد...

مکس و لولا دو سارق حرفه ای جواهرات هستند که با یکدیگر همکاری می کنند . آنها تصمیم دارند بعد از انجام آخرین کار خود که دزدیدن یکی از الماسهای سه گانه ناپلئون است بازنشسته شوند

پس از معدوم کردن دو تن از چهار آدم کش «بیل» (کارادین) در قسمت اول، «عروس» (تورمن) به سراغ «باد» (مدسن) برادر کوچک تر «بیل» می رود که در کاراوانی نزدیک بارستوی کالیفرنیا زندگی می کند. اما «باد» موفق می شود که به «عروس» شمشیر زدن رودست بزند و با زنده به گور کردنش سرنوشتی بدتر از مرگ را بر او تحمیل کند...

یک سرباز سابق آمریکایی به زادگاه خود باز می گردد و در آنجا مشاهده می کند که شهر کاملا فاسد شده و پر از جرم و جنایت است که این امر موجب می شود تا او تصمیم به پاکسازی بگیرد ...

«عروس» (تورمن) پس از چهارسال از حالت اغما بیرون می آید. او در جریان برگزاری مراسم عروسی خود مورد سوء قصد اعضای یک گروه آدم کش قرار گرفته، در حالی که خود سابقا عضو همین گروه بوده است. «عروس» حالا به جاده می زند تا از صاحب کار سابق و چهار آدم کش او انتقام بگیرد...

یک پلیس سابق در پی قتلی که مرتکب نشده بود، به دنبال یافتن قاتل واقعی، در تلاش است...

حکایت موازی نه زندگی در هم گره خورده در سن فرناندو ولی کالیفرنیا طی یک روز...

کارآگاه های پلیس، «جکی براون» (گریر) را دستگیر می کنند. او مهمانداری است که برای «اوردل رابی» (جکسن)، دلال بی رحم اسحله، قاچاقی پول وارد مملکت می کند. «اوردل» ترتیبی می دهد تا «جکی» از زندان آزاد شود. اما وقتی «ماکس چری» (فورستر) مأمور اجرای ضمانت به «جکی» علاقه مند می شود، ماجرا شکل دیگری به خود می گیرد ...

مری دختری باهوش است که به مدرسه کاتولیک میرود , او به خواندن مجلات و رمان های اسرار آمیز و جنائی اعتیاد دارد که همین الهام بخش او میشود تا وارد یک جریان کارآگاهی شود و ....

"واتی" زندگی خود را از طریق سرقت فروشگاهها می گذراند، ولی بعد از اینکه در یکی از این سرقت ها همکارش "بیلی مک" یک نفر را می کشد، او مجبور می شود با نامزد خود "استارلن" و "بیلی مک" فرار بکنند ...