مخترع دیوانه ای (پرایس) با عشق و علاقه، موجودی مصنوعی به نام «ادوارد» (دپ) می سازد. «ادوارد» تمامی استانداردهای جسمانی بشر را داراست و فقط دست هایش مشکل دارد. (مخترع، موقتا یک جفت قیچی در انتهای دست های او کار گذاشته است.) وقتی مخترع مهربان می میرد، «ادوارد» تنها می شود…

بعد از اینکه یک دختر نوجوان متوجه میشود که باردار است باید تصمیم بگیرد که میخواهد بچه را نگهدارد یا نه .

ماجرای سه دختر نوجوان که در یک پیتزا فروشی کار می کنند ، در حالی که هرکدام برای زندگی شان نقشه هایی کشیده اند ...

داستان یک ژیمناست کار به نام نادیا کامانچی که از دوران کودکی ژیمناست کار بوده و استعداد های او توسط فردی به نام "بیلیا کارولی" کشف شده است. نادیا در بازیهای المپیک مونترال، امتیاز 7 از 10 را دریافت کرد.

داستان بیوه ای که با دختری خردسال به مزرعه ای در وایومینگ می رود تا خانواده یک دامدار را اداره کند. پس از مدتی زن و مرد رابطه ای برقرار می کنند که منجر به ازدواج می شود.

وقتی به «هوارد بیل» (فینچ)، مفسر خبری کهنه کار شبکه ی تلویزیونیUBS تذکر می دهند که آمار تماشاگران برنامه اش افت کرده، در برنامه ی خبری زنده اش اعلام می کند که در برنامه ی بعدی مغزش را متلاشی خواهد کرد...

پسر یک مزرعه دار کلرادویی از فوتبال نیمه حرفه ای دست بر می دارد و به خانه باز می گردد تا به کسب و کار خانوادگی بپردازد...

Grace و Frankie که به دلیل سال ها رقابت, با یکدیگر رابطه سردی داشته و به عنوان دشمنی سر سخت به هم نگاه می کنند با شنیدن خبری شوک آور زندگیشان برای همیشه تغییر می نماید...

چارلی هارپر که یک موزیسیین موفق است در خانه ویلایی خود در ساحل ملی بو زندگی راحتی دارد چارلی که از راه نوشتن اهنگ برای کمپانی های تبلیغاتی درامد خوبی دارد ادم سر زنده وخوشگزرانی است.. اما استایل زنگی بدی دارد زیاد مینوشد شرط بندی میکند و هر روز با یک زن زیبا معاشرت میکند اما از رفاقت کردن و داشتن رابطه پرهیز میکنه خود را اسیر یک نفر نمیکنه اما زمانی که برادرش الن که درست برعکس چارلی است و ادم ساده لوح و زن ذلیلی است به دلیل اینکه زنش طلاقش داده و خانه اش را گرفته مجبور میشه بیاد و با چارلی زندگی کنه...

سریال در مورد یه دکتر یا پزشک خانواده که دفتر کارش توی یه محله پایین و فقیر هست. این دکتر که اسمش “بکر” هست، آدم بد اخلاق و بدعنق و بدقلق و کم صبریه و دائم به همه چی ایراد میگیره و غر میزنه. کلا هم 2 تا دوست داره یکیشون که یه دختره که یه کافه قدیمی رو اداره میکنه و بکر صبحانه و ناهارش رو اونجا میخوره دوست دیگرش هم یه مرد نابینا هست که بغل همون کافه،دکه روزنامه فروشی داره هرروز صبح بکر به این کافه میره،قهوه میخوره و سیگارش رو میکشه بعد میره سرکار. سریال حوادث اطراف این فرد رو نشون میده و نظریات “بکر” و غر زدنهاش و برخوردش با موضوعات مختلف رو بیان میکنه.