زندگی کارول پیتر هنگامی که توسط سازمان جاسوسی جهان برای مراقبت انتخاب می‌شود وارد چالش هایی می‌شود.

روزی "راشل" خبری مبنی بر تخریب یک کتابخانه در یک شهر کوچک ، و تبدیل آن به یک مکان تقریحی به گوشش می رسد . او به آن شهر سفر می کند تا از تخریب آن جلوگیری کند و ..

چند دوست صمیمی به نام های لنا ( بلدل ) ، کارمن ( فررا ) ،‌بریجیت ( لایولی ) و تیبی ( تامبلین ) که همه آنها تجربه های متفاوتی را در سال اول دانشگاه پشت سر گذاشتند ، دوباره در یک شهر ساحلی یونان دور هم جمع می شوند تا لنگه شلوارهای جادویی شان را پیدا کنند…

سیدنی ولز یک نوازنده ویولن در یک گروه مطرح است که در دوران کودکی طی یک حادثه تلخ هنگام بازی با خواهر بزرگترش کور شده است و در حال حاضر با وجود کوری زندگی کاملا مستقلی دارد تا اینکه یک اهدا کننده قرنیه برای او پیدا میشود و پیوند قرنیه به خوبی انجام میشود و سیدنی بینایی خود را دوباره به دست می آورد ولی خوشحالی او بعد از این اتقاق زیاد طول نمیکشد چشمهای اهدایی به او چیزی فراتر از یک چشم معمولی هستند و چیزهایی را میبینند که برای سیدنی قابل درک نیستند و همین امر باعث میشود که سیدنی به دنبال هویت اهدا کننده قرنیه خود برود که در ادامه متوجه میشود که ...

چهار دختر جوان که دوستانی بسیار صمیمی هستند بایستی تعطیلات تابستانی را برای اولین بار جدا از هم بگذرانند . لنا دختری خجالتی است و قصد دارد به اروپا رفته و پدر بزرگ و مادربزرگش را که در یونان زندگی می کنند ملاقات کند . او در آنجا با پسری به اسم (کستوس) آشنا می شود و بهم علاقمند می شوند بدون اینکه بدانند خانواده هایشان از گذشته با هم دشمنی دارند...

مکزیکو، زمان حال. «جان کریسی» (واشینگتن)، مأمور سابق سیا را که دائم الخمر هم شده، «ساموئل راموس» کارخانه دار (آنتونی) و همسر امریکایی اش، «لیزا» (میچل)، استخدام می کنند تا از دخترشان، «پتیا» (فانینگ) مراقبت کند. اما کمی بعد «پتیا» را می ربایند و «کریسی» گلوله می خورد...

قاتلی که در آمریکای جنوبی برای یک کارتل کار می کند ، دوباره به آمریکا باز می گردد ...

«کامرون پو» (کیج)، قهرمان سابق جنگ، پس از تحمل هشت سال زندان به جرم قتل تصادفی یک مرد در دفاع از همسر باردار خود، حالا قرار است که آزاد شود. اما او را سوار هواپیمایی می کنند که حامل ده تن از خطرناک ترین محکومان سیستم قضایی امریکاست و کمی بعد، هواپیما را می دزدند...

یک مامور قانون ، که از طریق هواپیما در حال انتقال زندانیان است، توسط قاتل سریالی ، مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و آشوب می شود . حال یکی از مهمان داران هواپیما باید او را فریب دهد ، و خودش به تنهایی هواپیما را فرود آورد...

«میکی» (هارلسون) و «مالوری» (لوییس) یک زوج قاتل هستند که کم کم به شمایل های محبوب جوانان تبدیل می شوند. «میکی» پس از دستگیری اش، هنگام مصاحبه با «گیل» (داونی جونیور)، در زندان شورش به راه می اندازد و در این بین و در شلوغی همراه «مالوری» و «گیل» می گریزد …