مستند رفیق اهل چک سفری اکتشافی در دنیا از دیدگاه کارگردان جیری منزی که خود اهل جمهوری چک است بیان میشود .

داستان شکوفا شدن عشق در زمان جنگ ...

فیلم در سال 1985 اتفاق می افتد و سرویس اطلاعاتی فرانسه متوجه جاسوس های امریکایی می شود …

برای یک دهکده چه چیزی بهتر از راه آهنیست که توریست ها را به آنجا بیاورد؟ و برای توریست ها چه چیزی بدتر از جنگ است؟! "لوکا" (استیماچ) راه آهن را می سازد و چشم هایش را بر روی جنگ می بندد. سپس همسرش با یک آهنگساز می گریزد و پسرش به ارتش اعزام می شود. به همین دلیل زندگی او تبدیل به جنگ می شود تا زمانی که با "ساباها" آشنا می شود...

یک قمار باز پیر تصمیم دارد به یک کازینو در مونت کارلو، دستبرد بزند…

«ماتکو» (سوردزان) با پسر هفده ساله ی خود، «زاره» (آیدینی) در کنار دانوب زندگی می کند. او پس از یک بدبیاری تجاری، به آدم تبهکار و پولداری به نام «دادان» (تودورویچ) بدهکار می شود. «دادان» خواهری به نام «آفرودیتا» (ابراهیمووا) دارد و می خواهد او را شوهر بدهد. «ماتکو» و «دادان» قرار می گذارند که «زاره» با «آفرودیتا» ازدواج کند. اما «زاره» به دختر دیگری دل بسته است و «آفرودیتا» هم منتظر مرد رؤیایی خویش است...

بلگراد، سال 1941. «بلاکی» (ریستوفسکی) و «مارکو» (مانویلوویچ) دوست هم هستند. هر دوی آنان عضو حزب کمونیست اند و ضمنا در علاقه شان به بازیگری ملیح (یوکه ویچ) با هم وجه اشتراک دارند. آشوب و درگیری های جنگ جهانی دوم آن دو را مجبور می کند هم راه جماعتی از مردمان شهر به پناهگاهی زیرزمینی پناه ببرند. سال ها می گذرد و جنگ تمام می شود، ولی «مارکو» و زن بازیگر با تمهیداتی به دیگران می قبولانند که جنگ هنوز ادامه دارد...

ماهیگیری با صید تازه اش که ماهی بزرگی است به خانه باز می گردد. این ماهی بر کل فیلم سایه می افکند. او به نیویورک می رود ولی نامه ای به وی می رسد که مجبور می گردد تا برای مراسم عروسیش به آریزونا برود ...

داستان فیلم در کشور یوگسلاوی سابق رخ می دهد. "پرهان" کولی جوانیست که توانایی حرکت دادن اجسام توسط قدرت ذهنش را دارد. اما او توسط تبهکاران و با نیت ثروتمند شدن فریب می خورد، تا زمانی که به نابودی تهدید می شود و ...

اختلاف رهبران کشور های یوگسلاوی و شوری سابق و همینطور جدائی "استالین" از "تیتو" در سال 1948 سرآغاز سال های خطرناکی برای کمونیست های یوگسلاوی می شود. اظهارنظری نسنجیده در مورد کارتونی در روزنامه موجب می گردد "مشا" به صدها زندانی بدشانس در زندان بپیوندد. خانواده او مجبورند با وضعیت وی کنار آمده و به انتظار آزادی اش از زندان بنشینند ...