«ویلیام تاکر» (گرانت) در محله ی ناتینگ هیل (غرب لندن) کتاب فروشی دارد. یک روز «آنا اسکات» (رابرتس)، ستاره ی امریکایی که به لندن آمده تا در فیلمی بازی کند، در حال گشت و گذار وارد مغازه ی «ویلیام» می شود و کتابی می خرد. اما ارتباط این دو که قاعدتا باید در همین جا تمام شود، ادامه پیدا می کند و پس از چندی به رابطه ای عاطفی تبدیل می شود...

«جکی» (ساراندون) سرپرستی دو بچه اش را به عهده دارد. شوهر سابقش، «لوک» (هریس) که یکشنبه ها بچه ها را پیش خودش می برد، با زنی به نام «ایزابل»(رابرتس)، عکاس درجه یک مد زندگی می کند؛ اما از آن جایی که «لوک» همیشه به دلایل کاری ناچار به سفر کردن است، زحمت آماده کردن بچه ها برای رفتن به مدرسه (وقتی خانه ی پدرشان هستند) به عهده ی «ایزابل» می افتد و او هم زنی نیست که این کار را بلد باشد. زندگی به همین منوال می گذرد تا این که «جکی» متوجه می شود به سرطان مبتلا شده است...

یک مرد دچار توهمات خیانت و توطئه شده است بعد از این که یکی از این توهمات به واقعیت می پیوندد او هدف سو قصد قرار می گیرد. متاسفانه برای اینکه خود را نجات دهد باید بفهمد کدام یک از این توهمات واقعیت دارد …

«جولیان پاتر» (رابرتس) و «مایکل اونیل» (مالرونی) تصمیم گرفته اند اگر تا بیست و هشت سالگی مجرد مانده باشند، با هم ازدواج کنند. چیزی به جشن تولد بیست و هشت سالگی شان نمانده که «مایکل» با «جولیان» تماس می گیرد. «جولیان» ابتدا تصور می کند که «مایکل» قصد دارد به او پیشنهاد ازدواج بدهد، اما

نگاهی به زندگی و مرگ جنجالی (مایکل کالینز) مشهور به (شیر ایرلند) . او ارتش آزادی‌بخش ایرلند را در برابر قوانین بریتانیا هدایت کرد و ایالت آزاد ایرلند را در سال 1921 بنا نمود و…

"گریس بیچون" که اصطبل اسبهای مسابقه پدر خود را مدیریت می کند متوجه می شود همسرش به او خیانت کرده است. بعد از روبرو شدن با او در میانه های شب در خیابانهای شهر شان او تصمیم می گیرد مدتی را در خانه خواهرش "اما" سپری کند و...

یک دانشجوی جوان رشته حقوق ، یک توطئه ی بزرگ را بر ملا کرده و جان خود و دیگران را به خطر می اندازد...

مدیر یک استدیو فیلم سازی توسط نویسنده ای که متنش رد شده تهدید میشود , اما کدام نویسنده ؟

پس از اینکه دوست پسرش به او خیانت می کند، "هیلاری اونیل" به دنبال یک شروع جدید و شروعی دوباره می افتد. او به عنوان پرستار مردی جوان که از سرطان خون رنج می برد شروع به کار می کند. آنها به آرامی عاشق هم شده و...

مارتین برنی (برگین)، شوهر لورا (رابرتس)، دچار پارانویاست و سخت نسبت به همسرش احساس مالکیت دارد. شبی یکی از دوستان از آن دو دعوت می کند تا نیمه شب با قایقی تفریحی در دریا گشتی بزنند. طوفانی ناگهانی در می گیرد و لورا به آب می افتد. دیگران فکر می کنند او غرق شده اما لورا با نام جعلی سارا واترز به شهر کوچکی در آیوا می رود و …