جنگ داخلى امریکا. « جانى گرى » ( کیتن ) در زندگى‏ اش دو عشق دارد: یکى لوکوموتیوى به نام « جنرال » و دیگراى دخترى به نام « آنابل لى » ( مک ). نیروهاى نفوذى شمالى « جنرال » را مى‏ دزدند و در حالى که « آنابل لى » در یکى از واگن‏هایش به جا مانده، آن را به طرف مناطق خودى مى‏ برند. « جانى » یک تنه به تعقیب لوکوموتیوش مى‏ رود تا « جنرال » و « آنابل لى » را نجات دهد.

جوان بى ‏کس و کارى به نام « بى‏ رفیق » ( کیتن ) در جست‏وجوى زندگى بهتر به سوى غرب مى‏ شتابد و در مزرعه‏ اى استخدام مى‏ شود. اما از عهده‏ ى کارهاى خشن گاوچرانى برنمى‏ آید و کابوى‏ ها مدام او را مسخره مى‏ کنند. تا این که با گوساله‏ ى ماده‏ اى به نام « چشم قهوه‏ اى » دوست مى‏ شود...

"جیمی شنون" در آستانه ورشکستگی قرار دارد ، اما وکیل پدربزرگش اعلام می کند ارثیه ای هفت میلیون دلاری ، برای او به جای گذاشته است. برای بدست آوردن پول ، او باید تا 7 عصر بیست و هفتمین تولدش ازدواج کند ...

یک آپاراتچی برای تبدیل شدن به کارآگاه مطالعه میکند و عاشق دختری جوان است .وقتی او به دختر جوان پیشنهاد ازدواج میدهد ،رقیبش ساعت جیبی پدر دختر را ربوده و او را مقصر جلوه میدهد و...

دو نفر ثروتمند که به شدت فاسد و خوش گذران هستند نا خواسته در یک کشتی مسافرتی گیر می کنند...

"باستر" و "فیلیس" با کارهایی عجیب تلاش می کنند به یکدیگر توانایی های خود را ثابت کنند. بالونی که او را در حیات وحش فرود می آورد بعدها به کمکش می آید و...

در پی اقدامی برای فراموش کردن عشق ، "باستر" به یک سفر دریایی رفته و سوار یک کشتی میشود که ...

سال 1831. « ویلى مکى » ( کیتن ) از نیویورک به جنوب مى ‏رود تا املاک موروثى‏اش را تحویل بگیرد. او طى سفر در قطار با دخترى ( تالماج ) آشنا مى ‏شود که اتفاقا همسایه‏ى املاک خانواده‏ ى آنان است. وقتى « ویلى » به خانه‏ ى دختر مى‏ رود، متوجه مى ‏شود بین دو خانواده، نزاعى قدیمى وجود داشته و پدر و برادران دختر، کینه ‏ى او را به دل دارند.

ماجراهای ناگوار باستر در سه دوره تاریخی جداگانه.

"باستر" به یک قبیله بومی آمریکایی کمک می کند تا از زمینهای خودشان در مقابل کاشفای حریص نفت محافظت کنند...