یک کاپیتان نیروی دریایی بر خلاف میل مردم محلی، یک اسکله تفریحی را مدیریت می کند ...

جنگ جهانى دوم ، آسیاى جنوب شرقى ، اردوگاه اسراى متفقین . فرمانده ژاپنى اردوگاه ، « سرهنگ سایتو » ( هایاکاوا ) براى ساختن پلى بر رودخانه‏ ى کواى به سرکرده ‏ى انگلیسى اسرا ، « سرهنگ نیکلسن » ( گینس ) متوسل می‏شود ...

پنج مجرم برنامه ریزی سرقت از یک بانک را در سر دارند ولی ....

"هنری سنت جان" کاپیتان یک کشتی تفریحی میباشد که، همه چیز را برای خود مهیا کرده، همسری دوست داشتنی و انگلیسی در جبل الطارق و معشوقه ای جذاب در طنجه. ولی وقتی هر دو زن تصمیم می گیرند که او را تا بندر دیگر همراهی کنند همه چیز به هم می ریزد...

« هنرى هلاند » ( گینس ) ، مأمور حمل شمش‏ هاى طلاى یک بانک ، مردى ملایم و متین است که پس از بیست سال خدمت صادقانه ، نقشه‏ ى به سرقت بردن یک میلیون پوند طلا را مى ‏کشد ...

یک شیمیدان نوع دوست پارچه ای اختراع می کند که در برابر سایش و لکه به عنوان موهبتی برای بشریت مقاومت می کند، اما تجارت بزرگ و نیروی کار متوجه می شوند که باید به دلایل اقتصادی آن را سرکوب کرد.

وقتی فروشنده تنهای لوازم کشاورزی متوجه می شود چند هفته فرصت زندگی دارد، تصمیم می گیرد تمام پس انداز خود را برای آخرین سفر زندگی خود استفاده کند...

« آلیور » ( دیویس ) ، پسر بچه‏ ى یتیم پس از تحمل سختى زندگى در نوانخانه‏ اى به لندن مى ‏گریزد . او ابتدا به چنگ عده‏ اى نوجوان جیب‏ بر مى ‏افتد که در خدمت مردى به نام « فاگین » ( گینس ) هستند . تا این که مرد پولدارى ( استیونس ) از مخمصه نجاتش مى ‏دهد ...

« پیپ » ( ویجر ) ، در کودکى با « استلا » ( سیمونز ) و « خانم هاویشام » ( هانت ) ، قیم ثروتمند او آشنا مى ‏شود . روزى « پیپ » به یک محکوم فرارى ( کورى ) کمک مى ‏کند و سال‏ها بعد ، در جوانى ( میلز ) ، ثروتى از یک ناشناس به او مى ‏رسد ...