داستان عشق دو جوان بنام شیوا و آستا که از دو جامعه متفاوت با هم آشنا میشوند و سعی دارند کنار هم بمانند .

عموی پولدار مردی بنام نیک برای او وصیتی گذاشته که میگوید : اموالم را در راه خدا بده و روحم را نجات بده " ولی وقتی تصمیم به اجرای وصیت میکند برادر دوقلوی او نامزدش را می دزدد و ...

یک بازیگر تئاتر میانسال در نیویورک زمانی که طلاق میگیرد قصد دارد تصویری جدید در زندگی از خودش ترسیم کند ...

در یک آخر هفته و عید پاک اِوِلین و جاناتان که هر دو بیوه و پنجاه ساله هستند با هم ملاقات میکنند و عاشق هم میشوند ....

زن جوانی برای پرداخت هزینه تحصیل و شانس زندگی بهتر ، به یکی از خدمه خطرناک قراضه ملحق می شود.

فیلمی بر اساس داستان واقعی. داستان مرگ کنت چمبرلین سر، کهنه سرباز سالخورده آمریکایی آفریقایی تبار که در جریان درگیری با افسران پلیس که برای بررسی او اعزام شده بودند کشته شد.

ترور و میشل زندگی متوسطی در حومه شهر دارند. با این حال، وقتی همسایگان جدید وارد خانه می‌شوند، متوجه می‌شوند که دنیایشان وارونه شده است و محله‌شان به مکانی پر از هرج و مرج و شرم است.

توماس که اکنون یک فرد متواری می باشد، در جست و جوی پناهگاه و فرار از دست پلیس، معنای انسانیت و آزادگی را فرا می گیرد.

وقتی شهری کوچک در کابوس قتل‌های زنجیره‌ای غوطه‌ور می‌شود، پلیس تازه‌کار، آرجان، دست به تعقیب حقیقت می‌زند و توطئه‌ای وحشتناک را افشا می‌کند.

داستان یک لوله کش به نام ایگور و یک متصدی کافه "قهوه چی" به نام پینا که قهوه سرو می کند. زمستان است و هر دو عمیقاً یکدیگر را می خواهند، اما آزادی عمل ندارند.