-
کشــــور
-
زبـــــان
-
زمـــــان139 دقیقه
-
رده سـنیR
-
ژانــــــر
-
کارگـردان
-
نویـسنده
-
سـتارگـان
Hacksaw Ridge
«ستیغ ارّهای» با لحظات معرفی دو برادر آغاز میشود. «دزموند» تندخو و رقابتطلب و «هاوارد داس» (جای تعجب است، این رابطه که در ابتدا یکی از اساسهای فیلم به نظر میرسید، بعد از 15 دقیقه ابتدایی بالکل فراموش میشود). پدر این دو، «تام (هیوگو ویوینگ)» یک سرباز کارکشتهی دائمالخمر جنگ جهانی اول است که کماکان پس از گذشت 15 سال از آتشبس سال 1918از اختلال استرس پس از سانحه و عذاب وجدان نجات از مهلکه رنج میبرد، انگار چندان از این طغیان خشنی که به راه افتاده، بدش نمیآید. پس از جریان بندر «پرل هاربر»، دزموند (اندرو گارفیلد) و هاوارد هردو به عنوان داوطلب برای جنگ نامنویسی میکنند که همین موجب جدایی آنها از تام شده و تام هم به خدمت این دو برادر راضی نیست. در حالی که هاوارد برای ارتش ثبت نام میکند، دزموند به دلایل اخلاقی یا مذهبی از حضور در نیروی جنگی ارتش خودداری میکند(این افراد را “مخالف با سربازی” نیز مینامند) و تصمیم میگیرد به عنوان یک پزشک خدمت کند. در همین حال او به پرستار خود «دوروتی شات (ترزا پالمر)» دل میبندد و با او عهد میکند که بلافاصله پس از خروج از ارتش با او ازدواج کند.
بخش بعدی فیلم را میتوان “یک افسر و یک جنتلمن” عنوان کرد. این بخش شامل تمرینات کلی و پایه زیر نظر گروهبان هاول (وینس وان)، یک افسر ترشرو و سختگیر است. به نظر دزموند برای این تمرینات مناسب نیست، چون او قرار نیست دست به تفنگ بزند. اما به دلیل ناتوانی به او لقب بزدل میدهند و همین باعث بدرفتاری اطرافیانش و تشکیل دادگاه نظامی میگردد. در نهایت، با وساطت پدرش، او حق ماندن در ارتش را به عنوان سربازی که حق خودداری از جنگ را دارد، کسب میکند به شرط این که هنگام رسیدن به «اوکیناوا» و مشارکت در «ستیغ ارّهای» (پرتگاهی به ارتفاع 400 فوت) ارزشهای خود را ثابت کند.
«مل گیبسون» به عنوان یک فیلمساز، کمتر پیش آمده که به نمایش قهرمانپروری و فداکاری بپردازد و ثابت کرده که هراسی از به تصویرکشیدن بیپردهی خشونت ندارد (مصائب مسیح او به دلیل تفسیرات خشن از ماجرای مصلوبشدن حضرت مسیح (ع) که رده بندی بالای 17 سال را کسب کرد، مورد نکوهش قرار گرفت). اگرچه نیمهی ابتدایی «ستیغ ارّهای» معمولی است (البته ماهرانه است اما چیز خاصی از شخصیتها، روابط و موقعیتها نمیبینیم) اما گام بلند فیلم هنگام یورش مردان گردان اوّل رخ میدهد. صحنههای نبرد، یادآور سکانس ساحل اوماها در «نجات سرباز رایان» است. این صحنهها ترسهای ناشی از جنگ را به طرزی دیدنی به تصویر کشیدهاند. گیبسون استادانه سکانسها را به گونهای چیده که هرج و مرج خونین و مبهم جنگ کاملا قابل حس است و بیینده هیچگاه از تماشای این درگیریها گیج نمیشود.
«اندرو گارفیلد» که ستارهی بختش با بازی در بازسازی ناموفق مرد عنکبوتی رو به افول بود، نقش دزموند را مستحکم ایفا میکند. «ترزا پالمر» نقش بیاثر معشوقهی دزموند را بر عهده دارد که حتی نمیتواند انگیزهای برای به خانه برگشتن او باشد. در ابتدا استفاده از «وینس وان» در نقش گروهبان هاول اشتباه به نظر میرسد؛ او طی صحنههای تمرینات پایه کمی بیش از حد خودبین و همچنین کم وزن به چشم میآید ولی به تدریج در نقشش فرو رفته و انصافا هنگام رسیدن به پرتگاه، عالی بازی میکند. از دیگر نقشآفرینیها، میتوان از «سم ورتینگتون» در نقش کاپیتان گلاور، افسری که در ابتدا دزموند را سرزنش میکند و «هیوگو ویوینگ» که حضوری کم اما مؤثر در قالب تام داس داشته، نام برد.
«ستیغ ارّهای» بر اساس داستانی واقعی است. دزموند داس تبدیل به اولین فرد مخالف با سربازی شد که توانست مدال افتخار کنگرهی ایالات متحده آمریکا را کسب کند. فیلمنامه که توسط «اندرو نایت» و «رابرت شنکن» به نگارش درآمده، سعی کرده تا حد امکان و با درنظرگرفتن محدودیتهای یک فیلم دو ساعته به اصل ماجرا وفادار بماند. در پایان فیلم، قطعاتی از مصاحبهی دزموند واقعی در سال 2006 (که همان سال فوت کرد) نشان داده میشود. از این طریق به ما فرصت داده میشود تا کمی از این اتفاقات سینمایی شده را از زبان خود او بشنویم.
واقعنمایی فیلم، عالی است و میتوان تاکید آن بر میدان نبرد را به راحتی دریافت. آن صحنهها از زمان و مکان ویژهی «ستیغ ارّهای» حکایت دارد. یکی از دلایل محدود و بیاثر بودن نقش ترزا پالمر، نبردی است که در تصرف مردان است، بنابراین فضای کافی برای یک زن وجود ندارد. به همین دلیل او تنها در سکانسهای پشت خط مقدم حضور دارد.
«ستیغ ارّهای» صحنههای احساسی و شورانگیزی در مقایسه با «شجاعدل» ندارد که بتواند در مقابل آن قد علم کند. طبیعی است، چرا که تجسم قهرمان در این فیلم، باظرافتتر از شجاعدل صورت گرفته. این بیشتر دربارهی نجات جانهاست تا گرفتن آنها. بیشتر دربارهی پرهیز از جنگافروزی است تا مقابله به مثل. به هرحال، تماشاگران باید بدانند که این فیلم نیز همچون «نجات سرباز رایان» ابایی از به تصویرکشیدن درّندگی گلوله در مقابل نرمی گوشت انسان ندارد. در اینجا خونریزی بیشتری نسبت به یک فیلم ترسناک شاهد هستیم. این حجم از خشونت بیدلیل نیست اما به هر حال به تصویر کشیدهشدهاست.
احتمالا اسکار امسال متعلق به فیلمهای بیوگرافی با حضور قهرمانان است. میتوان علاوه بر «ستیغ ارّهای» از «سالی» و «افق آبهای عمیق» نام برد (حتی میتوان به «تولد یک ملت» نیز اشاره کرد). گیبسون مهارتهای بالای فیلمسازیش را به کار گرفته تا نه تنها یکی از خونبارترین نبردهای جنگ جهانی دوم را بازسازی کند، بلکه ازخودگذشتگی یک فرد را برجسته و نمایان سازد. فردی که او و امثال او شاید نتوانسته باشند امواج سرکش جنگ را به سمتی دیگر هدایت کنند، اما توانستهاند پدران، برادران و پسران بیشتری را به جمع خانواده بازگردانند و از دفنشدن آنها جلوگیری کنند.
منبع:نقد فارسی