-
کشــــور
-
زبـــــان
-
زمـــــان162 دقیقه
-
رده سـنیNot Rated
-
ژانــــــر
-
کارگـردان
-
نویـسنده
-
سـتارگـان
Stalker
استاکر شخصی است که مردم عادی را برای بازدید از”منطقه” به آنجا میبرد. “منطقه”(zone ) ناحیهای محافظت شده، خطرناک و ممنوعه است که میگویند در آنجا یک سنگ آسمانی افتاده و حالا هرکس به آنجا برود اگر جان سالم به در ببرد، بزرگترین آرزویش برآورده میشود.
ریتم بسیار کند و و دوربینی که به آرامیتمام حرکت میکند و به سوژه ای نزدیک میشود و یا از روی سوژههایی عبور میکند و گاهی بر روی آنها ثابت میماند از مشخصههای تصویری سینمای تارکوفسکی است. مشخصههایی که گاهی تماشاگران را خسته و کسل میکند و لذت لمس دنیای عمیق و فلسفی فیلمهایش را از آنها میگیرد.
به نظر من زمانی که چرخهای فیلم به راه افتاده باشد و پرسشهای لازم در ذهن تماشاگر ایجاد شده باشد این ریتم کند قابل قبول و پذیرفتنی است. اما کارکرد آن در ابتدای فیلم برایم جای سوال است. در مورد موسیقی فیلم هم میتوان مشابه این مطلب را گفت در ابتدای فیلم موسیقی به طور کامل بر روی صحنهها غالب است و به خاطر تضادی که در تصویر و موسیقی وجود داردهوش و حواس مخاطب به طور کامل معطوف به موسیقی میشود در حالی که فکر میکنم موسیقی متن فیلم نباید چنین کارکردی داشته باشد.
اگر هدف فیلمسازی همچون تارکوفسکی را ایجاد سوال و تفکر در مورد انسان بدانیم او به خوبی در این فیلم به هدف خود رسیده است آن هم از طریق روایت یک داستان. داستان برآورده کردن آرزوی انسان داستان تازهای نیست اما نکته مهم در ماهیت آرزوی انسان است. اتاقی که در “منطقه” قرار دارد آرزویی را که شما بر لب میآورید برآورده نمیکند بلکه پنهانترین و عمیقترین آرزویی که ممکن است در ناخودآگاه شما وجود داشته باشد را نشانه میگیرد. مانند آنکه شما سعی میکنید روشنفکر و انسان دوست باشید اما غریزه شما و میل باطنیتان چیز دیگری را طلب میکند در حقیقت همان نکتهای که در اوایل فیلم شخصیت “نویسنده” به آن اشاره میکند : “ضمیر آگاه من دوست داره تمام دنیا گیاه خوار بشن اما ضمیر ناخودآگاه من حسرت یک تیکه گوشت آبدار رو میکشه..”
واقعاً روبرو شدن با چنین مسئلهای میتواند وحشتناک باشد مثل این که بیاییم درون خودمان را کندوکاو کنیم در جستجوی این حقیقت که واقعاً چه چیزی ما را خوشبخت میکند و ناخودآگاه ما، قلب ما در آرزوی کدامین هوس و میل است.
اینجا باید به خود استاکر اشاره کرد که میگفت استاکرها حق ورود به اتاق آرزو را ندارند. در حقیقت استاکرها میدانستند آن اتاق چه آرزوهایی را برآورده میکند و از رویارویی با آن وحشت داشتند و نمونه آن “خارپشت” بود که برای کمک به برادرش به اتاق میرود تا آرزو کند اما شب ثروتمند و پولدار به خانه برمیگردد و در نهایت خودش را دار میزند..
شاید آن سگ سیاه که در جای جای فیلم در اطراف استاکر ظاهر میشود اشارهای باشد به همان درون سیاه که استاکر از آن گریزان است و البته در پایان فیلم آن را میپذیرد.
دو نکتهی جالب دربارهی فیلم:
1-بر روی کلاه سربازان محافظ “منطقه” حروف AT نوشته شده است؛ (دو حرف ابتدای آندره تارکوفسکی) و در اواخر فیلم نیز همسر استاکر از درون پاکتی سیگار در میآورد که همان حروف AT بر روی آن نوشته شده است.
2-نگاتیو اصلی و اولیه فیلم با یک اشتباه در لابراتور از بین رفت و تمامیصحنهها دوباره فیلمبرداری شد.
منبع:آدمبرفیها