وینسنت و نفلی به تازگی با هم نقل مکان کردند. آنها بهترین دوستان هستند و قسم خورده اند که دیگر عاشق نشوند. این تا زمانی است که وینسنت با جولی ملاقات می کند.

پس از یک حادثه، یک استاد باهوش که به دلیل طغیان هایش شناخته می شود، مجبور می شود دانش آموزی را که به او ظلم کرده بود، برای مسابقه سخنرانی راهنمایی کند.

جهل یک استاد دانشگاه زمانی آشکار می شود که باید دانشجویی را برای مناظره آماده کند...