داستان چگونگی تبدیل شدن لس آنجلس لیکرز به موفق ترین تیم حرفه ای بسکتبال در دهه 1980...

اقتباس از رمان Celeste Ng ، آتش سوزی کوچک در همه جا...

یک زن پس از قطع رابطه با دوست قدیمی خود، سعی می کند دوستانی را که در طول رابطه اش از دست داده، دوباره به دست بیاورد...

داستان یک شوی تلویزیونی و عوامل آن که کمک میکند مردم آمریکا صبح ها از خواب بیدار شوند .

پیتون هوبات (با بازی بن پلت)‌ یک دانش‌آموز ثروتمند از سانتا باربارا و ایالت کالیفرنیا است. او از همان سن هفت سالگی تصمیم گرفت در بزرگسالی تبدیل به رئیس جمهور ایالات متحده بشود و آرزوی بزرگ او همین بود. اما او در ابتدای هر کاری باید اول به جایی برود که بیشتری تعداد خیانتکاران در آن وجود دارد و آن هم جایی نیست جز دبیرستان سنت سباستین؛ او قصد داشت تا با انجام این کار، چشم‌انداز سیاسی خود را به دست بیاورد. حال او برای اینکه به عنوان رئیس دانش‌آموزان انتخاب شود، باید یک نقطه امن در هاروارد به دست بیاورد و همین راه عالی و موفق خود را ادامه دهد. با این حال در طی این مسیر، پیتون مجبور می‌شود که همکلاسی‌های بی‌رحم خود را بدون قربانی کردن اخلاق و تصویری که از خود ساخته، از بین ببرد...

وقایع نگاری درباره یک گروه موسیقی افسانه ای و ورود آنها برای اجرایی ماندگار در بوستون

یک ستوان بومی گروه ویژه ، زمانی که ماموریت یک گروه آموزش دیده برای از بین بردن جرم و جنایت در لس آنجلس به او داده میشود بر سر دو راهی بین انجام وظیفه و وفاداری به محله اش قرار میگیرد...

یک نابغه تکنولوژِی که پرحرف و با اعتماد به نفس و همچنین دارنده کمربند مشکی در ورزش رزمی است متوجه میشود پدر و مادرش جاسوس هستند و از او انتظار دارند که دنباله رو مسیر زندگی آنها باشد...

سریال در مورد آنتونیو ماتادور براوو، فوتبالیست خوش‌چهره و مشهوری است که از این محبوبیتش در عرصه‌ی ورزشی به عنوان پوششی برای فعالیت‌های مخفی‌اش به عنوان مدیر عملیات‌های اجرایی در بخش کوچکی از CIA استفاده می‌کند. او از مشهور بودنش برای ارتباط برقرار کردن با خلافکاران بزرگ و کله گنده استفاده می کند در حالی که مجبور است هویت واقعی خودش را پنهان کند...

اندرو همیشه به عشق واقعی اعتقاد داشته و روزی نیمه ی گمشده اش رو پیدا میکنه : " زلدا " دختری که با مادری هیپی بزرگ شده و با این وجود تونسته وکیل بشه ، زلدا معمولا سر قرار های اینترنتی میره و وقتی بخاطر یک اشکال کامپیوتری سر یک قرار نامنتناسب حاضر میشه به شرکت خدمات دوست یابی اش مراجعه میکنه، یعنی همون جایی که اندرو کار میکنه و اینجاست که عشق با نگاه اول بین این دو نفر اتفاق میافته!!! اندرو علت این آشنایی رو سرنوشت و تقدیر میدونه در صورتیکه زلدا به شانس و اتفاق تعبیرش میکنه...