فیلم داستان مرد جذابی بنام پاتریک است که سعی دارد زنی بنام تارا را اغوا کند، اما وقتی تارا دست رد به سینه اش می زند پاتریک دچار جنون و توهم میشود و خشم فزاینده ای وجودش را فرا می گیرد...

جفرسون یک آدم بیکار و تنبل است که زندگی خسته کننده ای دارد، زمانی که او به طور اتفاقی کورتیس را ملاقات می کند زندگی اش دچار تغییرات بزرگی می شود.

این فیلم داستان زندگی‌ 4 مرد جوان از محله فقیر نشین "نیوجرسی" است که به هم می‌‌پیوندند تا گروه معروف راک به نام “چهار فصل” را بسازند. داستان فیلم به چهار بخش برخاستن، دوران سخت، مشکلات شخصی و پیروزی نهایی گروهی از دوستان است که موسیقی شان تبدیل به نماد یک نسل شد.

در سریال کیدینگ، جیم کری نقش جف ملقب به آقای پیکلز را ایفا می‌کند؛ یکی از شخصیت‌های کارتونی مورد علاقه کودکان که نماد مهربانی و عقل و خرد است و تاثیر خیلی زیادی روی ذهن تاثیرپذیر کودکان و بزرگسالان و پدر و مادرانی که با این شخصیت بزرگ شده‌اند گذاشته است. این شخصیت در طی دوران زندگی خود در انیمیشن کارهای خوب و به‌ خصوص زیادی کرده است، اما زمانی که این کاراکتر به همراه خانواده‌ی دوست‌ داشتنی‌اش که متشکل از خودش، همسر، دو پسر، خواهر و پدرش است کم کم به سمت فروپاشی می‌روند، هیچ داستان افسانه‌ای یا حکایت یا راهنمایی پیدا نمی‌شود تا او را برای بیرون آمدن از این مخمصه و بحرانی که درگیرش است نجات دهد و اتفاقات سریع‌تر از آن چیزی اتفاق می‌افتد که او بتواند خودش را با آنها وفق دهد. در نتیجه، آقای پیکلز یک شخصیت مهربان و دلرحم است که در یک دنیای بی‌رحم و خشن قرار گرفته و باید با اتفاقاتی روبه‌رو شود که از توان او و قدرت نیروی عقل و خردش خارج است و داستان زندگی او و مشکلاتی که سر راهش قرار می‌گیرند همان‌قدر که خنده‌دار است، ناراحت‌کننده هم است...

جان نولان مرد 40 ساله ای است که در شهری کوچک ساکن است و روزی آنجا را به مقصد لس آنجلس ترک میکند تا به رویای خود که تبدیل شدن به یک افسر پلیس است برسد و...

این سریال داستان دو دختر جوان را مطرح می کند که آن دو متوجه می شوند به طور تصادفی در هنگام به دنیا آمدن با یکدیگر عوض شده اند. “بی کنیش” در خانواده ای ثروتمند به همرا دو والدین و دو برادرش بزرگ می شود در مقابل “دافنه واسکوئز” که قدرت شنوایی خودش رو در بچگی به دلیل مننژیت از دست داده به همراه تنها مادرش و در محیطی فقیرانه بزرگ می شود. داستان زمانی دراماتیک می شود که دو خانواده همدیگر را ملاقات کرده و بر سر این که چگونه به خاطر دخترها باهم زندگی کنند جر و بحث می کنند.

"بی دست و پا" در مورد حوادث خاص در سال های شکل گیری ماست که گاهی اوقات ما را بهترین و گاهی بدترین نشان می دهد این سریال حول نوجوان پانزده ساله " جنا همیلتون " می گردد کسی که مثله خیلی ها احساس میکند در بین همسالان خودش دیده نمی شود و با نا امیدی می خواهد جایگاهش را پیدا کند چیزی که در این روزگار و این سن واقعا سخت هست روزگاری که در آن پیدا کردن جایگاه یعنی خاص و انگشت نما بودن و بد بختانه دیده شدن جنا درست بعد از تصادف آن که باعث شکستنه شدن دستش و زدن برچسب نه چندان جالبی به آن شد اتفاق افتاد و در حالیکه شایعات تصادفش می توانست بدترین کابوس زندگیش شود جنا تصمیم میگیرد از این اتفاق برای پیشرفت زندگیش استفاده کند...

فردی پیشگام در تکنولوژی نوعی سیستم مرکزی پیشرفته اختراع می کند تا موضوع قتل دخترش را حل نماید که این باعث ایجاد تحول بزرگی در کشف جرم و جنایات در سان فرانسیسکو می شود...