داستان سریال در مورد کارآگاهی به نام “گریس” است که از نظر اخلاقی و عاطفی دارای تضاد می باشد. او به دنبال علت مرگ مرموز پسرش است و …

سریال درباره ی دختری جوان به نام ماری استوارت (Mary Stuart) ملکه اسکاتلند هست. ماری نوجوان یک ملکه خودکام ، زیبا و احساسی هستش که تازه به قدرت رسیده. او همراه با 3 دوست صمیمی خودش به فرانسه فرستاده میشه و برای تضمین اتحاد استراتژیک اسکاتلند ، با فرانسیس پسر جذاب پادشاه فرانسه نامزد میکنه ولی این پایان بازی نیست و داستان به س*یا/ست و دین و برنامه هایی که به احساس و قلب ربطی نداره کشیده میشه...

با بیهوش شدن و به کما رفتن مدیر توانای بخش جراحی بیمارستان Hope-Zion در تورتنو ، مایکل هریس یک هرج و مرج کامل در بیمارستان ایجا می شود و همسر و دستیار و همکارش آلکس رید را در میان یک ناباوری و شوک ترک می کند...

داستان سریال از جایی شروع میشه که ما می بینیم نیکیتا سه سال هست از سازمان خودش فرار کرده سازمانی که اون رو تو جوونی گرفته بهش اموزش های نظامی داده و تبدیل به یه ادمکش حرفه ایش کرده اما نیکیتا عاشق یه غیر نظامی میشه سازمان (که ما اون رو به اسم واحد می شناسیم) نامزد نیکیتا (دنیل ) رو میکشه و این قتل رو یه تصادف جلوه میده حالا نیکیتا از فرارش سه سال گذشته اما به دلایلی که خودتون در سریال خواهید دید برمی گرده و می خواد واحد رو از بین ببره و راز اونا رو آشکار کنه ...