برنامه زندگی اِما زمانی که پائولو باید برای مراقبت از پدرش به ایتالیا برگردد و او اشتیاق جدیدی را برای قابل دسترس کردن هنر برای همه کشف می کند، از بین می رود.

با نزدیک شدن به تعطیلات عید پاک، زنی دوباره دستبند برکتی را پیدا می کند که به بازیابی ایمان او و تجدید اعتقاد به عشق کمک می کند.

بعد ازینکه اوضاع زندگیِ "فیونا" بهم ریخته می‌شود، او تصمیم می‌گیرد که به مسافرخانه‌ی خانوادگی‌اش واقع در ورمونت برود تا چند روزی زندگی‌اش را ارزیابی کند، تا اینکه "نیت" دوست پسر سابق‌اش بهمراه دوست دختر جدیدش پیدایشان می‌شود...

"اما" ویرایشگر پرتلاش روزنامه مدرسه است ، کریس دوال یکی از جذاب ترین پسران مدرسه دنبال اوست ، در ادامه اما گردن بند جادویی می یابد که میتواند 3 آرزویش را برآورده کند

داستان سریال در مورد زنی بنام "ابی ابراین" می باشد که از شوهرش جدا شده و دارای دو دختر دو قلو هست و مسائلی باعث می شود که از نیویورک به زادگاه خودش یعنی سواحل "Chesapeake" برگردد و آنجا با حوادث و اتفاقات جدیدی روبرو می شود که زندگی شخصیش را تحت تاثیر قرار می دهد...

داستان در مورد 97 سال جنگ هسته ای بین انسان ها است که تمدن بر روی زمین از بین میرود. بازماندگان این جنگ در یک سفینه فضایی زندگی می کنند و...

درزمانهای بسیار گذشته و ناشناخته دروازه نهم که معنی آن به درستی شناخته نشدهاست قادر به آشکار کردن وقایع زمان های گذشته و آینده بوده است . سفر درزمان .. در پایان یک تیم تحقیقاتی باستان شناسی در جستجوهای خود سفینه ایباستانی به نام سرنوشت را پیدا می کند . این سفینه میلیون ها سال پیشساخته شده است به وسیله ی اجداد کهن قدیمی انسان در این سفینه استفاده میشده است . در زمان های قدیم نیاکان با استفاده از این سفینه کهکشانها راطی و به اطراف آن سفر و جستجو می کردند و از دروازه ستارگان برای عبور اززمان و سفر به آینده و گذشته استفاده می کردند . این تیم تحقیقاتی بهسرپرستی دکتر دیوید راش و سرهنگ اورت یانگ با مشکل کنترل و استفاده از اینسفینه روبرو هستند و ماموریت دارند که به تغییر و جابه جایی اتفاقات گذشتهاقدام کنند . آنها درمیابند که دشمن دیگری (غیر انسان زمینی) حیات انسان وکهکشان را تهدید می کند و در رقابت و برخورد با آن جهت تسلط کهکشان رقابتمی کنند برای جلوگیری از پایان دنیا...

داستان درباره یه شهر کوچک زراعی به اسم مدیا راک نامیده می شوند توی سطح شهر پخش میشوند، که این سنگ ها تاثیرات عجیبی روی آدمهای داخل شهر دارد و قدرت های متفاوتی به آدمها میدهد که اکثرا هم آدمهای شر این قدرتها را بدست میاورند ولی همراه این شهاب باران ها پسر بچه ای هم از فضا به زمین می آید و توسط خانواده ای که بچه دار نمی شدند به طور اتفاقی پیدا می شود. این بچه قدرتهای عجیبی دارد و این خانواده تصمیم میگرند که این بچه را بزرگ کنند و چون نمی خ واستند مشکلی برای این بچه به وجود بیاید قدرتهای استثن ایی او را از همه مخ فی نگه میدارند . خلاصه جریان داستان از آنجا شروع می شود که این پسر بچه که اسمش را کلارک گذاشته بودند بزرگ شده و به مدرسه می رود و در هر قسمت درگیر جریان تازه ای می شود و از نیروهای عجیبش استفاده می کند.

سوفی که از کار بازاریابی خود خسته شده بود، یک مکان اقامتی را از پدر و دختری اجاره می کند تا کار خود را پایان دهد. با این حال، دختر قصد دارد پدرش را یک بار دیگر عاشق کند، با نگاه به سوفی...

یک ویراستار کتاب باید با یک رقیب سابق کار کند تا به یک نویسنده بالقوه کمک کند راه خود را پیدا کند. او روح کریسمس و ارزش اجتماع را به همه آنها یادآوری می کند.