یک خانواده مونیخی که از وضعیت مالی خوبی برخوردار است، یک پناهنده را می پذیرد. دیالو از نیجریه به زودی در میان اعضای خانواده دوستانی پیدا می کند، اما زمانی که باید به خاطر او با سوء ظن نژادپرستی، بوروکراسی و ترور مواجه شوند، مورد آزمایش قرار می گیرند.

هانا دختر شانزده ساله ای است که از زمان کودکی توسط پدرش تعلیم داده شده تا یک قاتل بی رحم و حرفه ای باشد. او به همراه پدرش ماموریت های زیادی در سراسر اروپا انجام داده و افراد زیادی را کشته است. اما در یکی از آخرین کارهایش هانا ناگهان احساسش تغییر می کند و بین اینکه یک مزدور حرفه ای باشد یا دوباره به زندگی عادی بازگردد دچار سرگردانی می شود