یانگ مین و می یونگ زوج جوانی هستند که پس از فارغ التحصیلی از کالج ازدواج می کنند. پس از دوره ماه عسل، آنها شروع به بحث و جدل با یکدیگر می کنند. در حالی که یک روز در یک کافه منتظر شوهرش است، می یونگ با او برخورد می کند...

در یک صبح بارانی، ایم سو وون به سمت مدرسه حرکت میکند که فاصله زیادی با خانه ندارد . پدرش در یک کارخانه محلی کار میکند و مادرش در مغازه طبقه پایین خانه‏‏‏‌شان مشغول کار است. چند ساعت بعد، پدر سو وون تماسی از دفتر پلیس دریافت میکند که به دخترش حمله شده و به دلیل جراحت زیاد در بیمارستان بستری است ...

یک دانشجوی 20 ساله معماری، عاشق یک دانشجوی موسیقی می شود. با این حال، او نمی تواند احساسات خود را به او اعتراف کند و آنها از هم جدا می شوند. 15 سال بعد، او دوباره در برابر او ظاهر می شود و از او می خواهد که خانه اش را طراحی کند.

یک راننده اتوبوس (بیوم سو لی) با عشق به موسیقی عاشق یکی از مسافرانش (یون جو لی) می شود که از قضا نابینا است.

پیرزنی چهل ساله که احساس می کند در زندگی هیچ کاری انجام نداده است و مردی بیست و هفت ساله که از خودش می ترسد...