شرح حال اسکی باز افسانه ای روس "والری خالارموف " ، از اوایل دوران کودکی ، رسیدن او به اوج در ورزش و مرگ نابهنگام او

بمب افکن (2011) / (عنوان به زبان روسی: Ballada o Bombere) داستان در طول جنگ جهانی دوم، یک هواپیمای شوروی در سرزمین های تحت اشغال نازی ها سقوط می کند. اما خلبان گریوتسف و اپراتور رادیویی محبوبش کاتیا به طور معجزه آسایی زنده می مانند...

یک طاعون وحشتناک زمین را در بر میگیرد و گروهی در تکاپو هستند تا نسل انسان را نجات دهند درحالیکه به پایان بشریت نزدیک میشوند .

وقایع در 1915-1917 رخ می دهد. الکساندر پارووس، نظریه‌پرداز و روزنامه‌نگار مارکسیست، که از تبعید روسیه به آلمان گریخت، در طول جنگ جهانی اول، با گوتلیب فون جاگ، وزیر امور خارجه آلمان، با موفقیت مذاکره کرد...

داستان در ارتباط با شبکه سازمان جاسوسی شوروی، "کا.گ.ب" است که در آن سالها در کشور آمریکا تارهای خود را تنیده بودند. البته این مورد دو طرفه بود و هر دو کشور فعالیت گُسترده جاسوسی را برای کسب اطلاعات از طرف مقابل انجام میدادند. یک مرد و یک زن توسط کمونیست ها انتخاب میشوند تا به ازدواج یکدیگر درآیند. آنها پیش از این هیچوقت همدیگر را ندیده اند و یا عشقی در بین خودشان حس نکرده اند اما بخاطر آرمان های شوروی باید ازدواج کرده و با نام و مشخصات جعلی گام به "ینگه دنیا"، "امریکا" بگذراند! حاصل زندگی آنها پس از سالها دو فرزند دختر و پسر است که به هیچ وجه از پیشینه والدینشان آگاهی ندارند. آنها در محیطی کاملا آمریکایی، با رویایی آمریکایی بزرگ شده اند. برنامه های آمریکایی را از تلویزیون دیده اند و به مدارس آمریکایی در فلب ایالات متحده، یعنی "واشنگتن" میروند. زندگی این جاسوسان تقریبا بصورت آرامی میگذرد تا آنکه ماموری از FBI به خانه ای در همسایگی این زوج جاسوس نقل مکان میکند و این چنین اوضاع هر روز بغرنج تر میشود. فعالیت های جاسوسی انها نیز با پیامی از سوی "کا.گ.ب" تشدید میشود. "رفقا به پا خیزید." (رفقا: اصطلاحی رایج در میان کمونیست هاست.)

زمانیکه در یکی از مجزا ترین شهرهای آمریکا شورش می شود ، “ویک” که راننده ماشین حمل و نقل پزشکی است ، بین قولی که برای جابجایی افراد سالخورده روسی داده بود و نجات یک دختر سیاه پوست بیمار ، گیر می کند و نمی داند که ابتدا باید به کدامیک کمک کند و ...