«آلبرت هوگت» (کرامول) بچه خوکی را که مادرش او را «بیب» صدا می زده، می خرد و به مزرعه ی سبز و بزرگش می برد. «بیب» خیلی زود با دیگر حیوانات مزرعه آشنا می شود و با هوشی که دارد جای سگ گله ی مزرعه، «رکس» را می گیرد.

داستان با "اسپنکی" آغاز می شود.او رئیس کلوپی متشکل از پسرهای مدرسه ای از تمام محله است.بهترین دوست او "آلفالفا" به عنوان راننده مسابقات رانندگی سالانه کلوپ انتخاب شده است.اما وقتی مراسم معرفی او انجام می شود،"آلفالفا" ناپدید می شود و...

دالاس کانتی، هالووین سال 1963. حول و حوش سفر مرگ «کندی» به تکزاس، یک زندانی فراری به نام «بوچ» (کاستنر)، پسر بچه ای به نام «فیلیپ» (لاودر) را به گروگان می گیرد. اما خیلی زود رابطه ای نزدیک میان این دو شکل می گیرد که با کشته شدن ناخواسته ی زندانی به دست پلیس، فرجامی تلخ می یابد.