فیلم داستان فلورانس فاستر جنکینز ، یک بیوه‌ی ثروتمند نیویورکی می باشد که تلاش میکند تا بتواند تبدیل به یکی از ستاره های اُپرا شود، اما او استعداد ضعیف و صدای وحشتناکی دارد...

کیت بکنهام، وکیلی که به زودی ازدواج می کند، پرونده مادام العمر را به دست آورده است. رقیب دادگاه او به نظر می رسد جک سالیوان جذاب است که هرگز حتی یک پرونده را از دست نداده است.

اتان هانت (تام کروز) که یکی از مامورین ماهر بخش “نیروی ماموریتهایغیرممکن” سازمان سیا است ماموریت می یابد تا یک جاسوس را که تصمیم داردیکسری اطلاعات سری را دزدیده و بفروش برساند دستگیر کند . همه چیز بخوبیپیش می رود تا اینکه مردی که اتان در تعقیب اوست بهمراه همه اعضای تیمتعقیب بجز اتان هاوک بطور غیر قابل توصیفی کشته می شوند زیرا یک نفوذی درداخل سازمان سیا وجود دارد . سپس اتان پی می برد که تمام مدارک بر علیهاوست و او بعنوان جاسوس تحت تعقیب معرفی شده است بنابر این گریخته و بسراغخریدار اطلاعات می رود و می کوشد از پشت پرده این ماجراها مطلع شود...

مردی مجرد به نام «چارلز» (گرانت) در یک جشن عروسی «کری» (مک داول) را می بیند و شیفته ی او می شود. دو ماه بعد در یک مراسم عروسی دیگر، «کری» نامزد کرده، اما «چارلز» هم چنان به او علاقه مند است. ماه ها بعد «چارلز» تصمیم می گیرد با یکی از دوستان سابق خود ازدواج کند، اما وقتی بار دیگر «کری» را می بیند که همسرش جدا شده، تغییر عقیده می دهد...

دو بیمار مبتلا به بیماری نهایی در بیمارستان در آرزوی رهایی از وضعیت ناگوار خود هستند...

کریپتونایت مصنوعی با دود سیگار ترکیب میشه و سوپر من رو به دو شخصیت تقسیم می کنه: کلارک کنت خوب و سوپرمن بد.

کلانتر "اونیل" به مستعمره معدنچیان در یکی از قمرهای مشتری فرستاده می شود.در مدت مدیریت او،معدنچیان یکی پس از دیگری کشته می شوند. زمانی که او تحقیق می کند متوجه نقطه مشترکی بین همه مرگها می شود...

اوایل قرن بیستم «جان رید» (بیتی)، روزنامه نگاری رادیکال، رابطه ای پرفراز و نشیب با نویسنده ای به نام «لوییز برایانت» (کیتن) دارد.«رید»، هم چنین با گروهی از شخصیت های سرشناس معاصر خود برخوردها و رفت و آمدهایی داشته است...

داستان سریال درباره برنارد هست که یک مغازه ی کتاب فروشی داره .. ولی اصلا علاقه ای به فروش کتابهاش نداره .. مانی که یه ادم عصبی و استرسی هست به مغازه ی برنارد میاد و کتاب آرامش و خونسری رو از اون میخره و بر حسب اتفاق کتاب توی لیوان چاییش میوفته و اونو قورت میده .. وقتی پزشکها میخوان اونو جراحی کنن متوجه میشن که کتاب جذب بدن اون شده و دیگه قابل جدا کردن نیست .. و همین باعث میشه که مانی به یک شخصیت آروم و ریلکس تبدیل بشه ... فران هم در مجاورت مغازه ی برنارد یک مغازه ی فروش اجناس تزئینی داره و با دیوونه بازی هاش لحظه های خنده داری رو در سریال بوجود میاره ...