"جان چیسام" به عنوان یکی از بنیانگذار های شهر لینکولن، با آمدن "لاورنس مورفی" به مقاصد فروشگاه، بانک و زمینهای شهر به شدت نگران می شود.او به همراه یک مزرعه دار درستکار تلاش می کنند با استفاده از قانون در مقابل جلوی "مورفی" را بگیرند اما او قانون را بدست دارد و...

پس از جنگ داخلی،ژنرال سابق متحدین “جان هنری توماس” و کلنل سابق فدراسیون “جیمز لنگدان” دو گروه مختلف را در مکزیک رهبری می کنند.”جان هنری” به ازای 35 دلار برای دولت منفور مکزیک اسب مهیا می کند در حالیکه “لنگدان” گروهی از آوارگان را رهبری می کند که در جستجوی زندگی جدید در مکزیک هستند.آنها مجبور می شوند اختلافاتشان را کنار گذاشته و درکنار هم بجنگند…

"تاو جکسون" پس از تحمل زندان به مزرعه خود برمی گردد. سه سال قبل "فرانک پیرس" یک تاجر فاسد او را به زندان فرستاد و طلاهایش را سرقت کرده است. "جکسون" با "لومکس" مردی که پنج سال قبل به او شلیک کرده است معامله می کند تا محموله طلای "پیرس" را بربایند...

سرخپوستی ساده لوح ، با قاتلی بی رحم که به دنبال گرفتن انتقام مرگ پدر و مادرش است ، دوست می شود و...

بن جونز و هاودی لوییس ، کابوی هایی هستند که زمانشان را صرف رام کردن اسب ها می کنند . آن ها یک اسب رام نشدنی ، به نام اولد فولر را معامله می کنند ، اما بعد از مدتی مشتریشان اولد فولر را پس می آورد . آن ها می دانند که اولد فولر رام شدنی نیست ؛ به همین دلیل او را وارد نمایش سوارکاری رودیو می کنند تا بتوانند پولی از او به جیب بزنند ...

دهه ی 1860. سرخ پوستان قبیله ی شاین از قلمروشان در یلوستون به قرارگاهی 1500 مایل دورتر در اوکلاهما منتقل شده اند. آنان که از انتظار برای رسیدن کمک های دولت فدرال به ستوه آمده اند و با بیماری و سوء تغذیه دست به گریبانند، تصمیم می گیرند راهی زادگاه خویش شوند…

جورج واشنگتن مکلینتوک، شخصی بسیار فروتن است که با دوستان و دشمنان خود به طور یکسان رفتار می کند، همچنین با فقرا و رعیت ها نیز مثل آدم های ثروتمند و درباری. او بسیار مضطرب است زیرا که دخترش چند سالی است که برای تحصیل از او دور شده است و...

"جانی برت" خبرنگار جاه طلبی ، برای به دست آوردن جایزه "پولیتزر" وارد آسایشگاهی روانی میشود تا راز یک قتل مرموز و حل نشده را کشف کند ...

"گانز داناوان" دوست دارد وقت خود را صرف عیاشی و خوشگذرانی با دوستان خود کند اما ...

سال 1829. » زبیولن پرسکات « ( مالدن )، همسرش، » ربکا « ( مورهد ) و فرزندان‏شان » زک « ( راسل )، » سام « ( چارنى )، » ایو « ( بیکر ) و » لیلیت « ( رنولدز )، مزرعه‏ ى خود را در نیوانگلند رها مى ‏کنند و به امید کسب موقعیت‏ هاى جدید رهسپار غرب مى‏ شوند...