یک کارگردان باهوش برای ساختن یک تئاتر موزیکال استخدام شده و آنرا طوری تغییر می دهد که دیگر شناخته نمی شود...

سه ملوان یک روز مرخضی میگیرند تا بروند کنار ساحل نیویورک که تفریح و خوشگذرانی کنند و باید تا قبل از به پایان رسیدن 24 ساعت مرخصی هر کاری دارند انجام دهند...

پیتر، پسری یتیم، پس از کشته شدن پدر و مادرش در اروپا در حالی که کار امداد جنگی انجام می داد، توسط گرامپ فرای به فرزندی پذیرفته شد. پسر با سرپرست جدیدش احساس امنیت می کند، اما وقتی به دلیل یتیم بودن به او طعنه می زنند، روحیه اش تضعیف می شود. روز بعد پیتر با موهای سبز از خواب بیدار می شود. پیتر که خجالت زده و بیشتر مورد تمسخر قرار می گیرد، در جنگلی نزدیک به دنبال آرامش می گردد. در کمال تعجب او یتیمان دیگری را در جنگل پیدا می کند که او را تشویق می کنند تا اخبار بی عدالتی های جنگ را منتشر کند.