این فیلم جنایی کمدی درباره ی پلیسی در یک روستای آلمانی است که به دنبال دستگیری قاتلی فراری می باشد که در جنگل های دورافتاده ی باواریا سرگردان است. او همچنین باید به دنبال دوست دخترش که با یک مرد دیگر به ایتالیا فرار کرده است نیز باشد.

افسر پلیس فرانتس ابرهوفر توسط همکارانش از خواب بیدار می‌شود زیرا رئیس او بارشل کشته شده است. سلاح قتل چاقوی فرانتس است، بنابراین وی متهم به قتل رئیس منفورش است...

"بمیر، خوک!". این کلمات بر روی دیوار خانه مدیر مدرسه هاپفل نقش بسته است تا همه روستاییان آن را ببینند. اندکی پس از آن، همین مرد مرده به عنوان میخ در روی ریل قطار دراز کشیده است. فرانتس ابرهوفر، پلیس محلی...

یک تکنسین خدمات برلینی لجباز به نام ویکتور بایستی باید با پسرش میکا کنار بیاید. آنها با هم وسایل برقی را تحویل می‌دهند و در مورد مسائل کوچک و بزرگ زندگی با مشتریان وارد بحث های مضحک می‌شوند و...