سال 1874. «بارت» (لیتل)، کارگر سیاه پوست راه آهن، به دلیل حمله به یک سفید پوست محکوم به اعدام می شود. «هدلی لامار» (کورمن)، وکیل دعاوی که درمی یابد خط آهن باید از وسط شهر «راک بریج» عبور کند، برای تخلیه ی شهر و تصاحب زمین های آن با فرماندار (بروکس) تبانی می کند تا برای تضعیف روحیه ی مردم شهر، «بارت» را به عنوان کلانتر به آن جا بفرستد...

بامپر مورگان پلیس جانباز نیویورک قرار است بعد از 20 سال بازنشسته شود. ولی جنایات گسترده این شهر او را از این کار منصرف می کند.

یک دلال ازدواج به نام «دالی لوی» ، به نیو یورک سفر می کند تا مردی ثروتمند و مجرد و مشهور را ملاقات کند ...

داستان فیلم درباره روح یک دزد دریایی مشهور است که برای کمک به پیرزنی باز می گردد ...

»بابر ریوز« (ردفورد) همراه یک محکوم دیگر از زندان ایالتی می گریزد و این خبر باعث ولوله ای میان مردم شهرش می شود. بعضی از اهالی شهر، »بابر« را گناهکار می دانند و بقیه بی گناه. »کلانتر کالدر« (براندو) از گروه دوم است و حس می کند که »بابر« به شهر و خانه اش خواهد آمد...

"باربارا" دختری بسیار ثروتمند میباشد که عاشق "نورمن فایفر" جوانی بی پول می شود. او به "نورمن" هویت اصلی خود را نمی گوید و آماده ازدواج با او می شود. اما مادر او نمی خواهد دخترش با مردی این‌چنینی ازدواج کند، به همین خاطر او "نورمن" را در یکی از فروشگاهایش استخدام کرده و کارهای سخت و طاقت فرسا به او می دهد...

"آقای هابز" دلش میخواهد یک تعطیلات آرام و بی دردسر را در ساحل سپری کند ، اما همسر او همه‌ی خانواده اش را دعوت کرده تا با او بمانند...

در سال 1911 یک زن بیوه با دو فرزند نیویورک را به مقصد آریزونا ترک میکند تا در مزرعه ای ساکن شود و خود را برای منصب کلانتر نامزد کند ....

یک اسکیت سوار روی یخ پناهگاه ملکه شریر را پیدا می کند .

"الا پترسون" اپراتور تلفن بروکلین تلاش می کند زندگی مشتریان خود را از طریق صحبتهایی که می شوند بهتر کند.او عاشق یکی از مشتریان او "جفری ماس" می شود و تصمیم می گیرد به دیدن او برود.اما مشکل اینجاست که او در پشت تلفن همیشه تظاهر می کرده یک زن سالخورده است...