فیلم در مورد سه کودک بازیگوش است که وقتی مادرشان آن‌ها را به یک مأموریت می‌فرستد، وارد یک ماجراجویی هیجان‌انگیز می‌شوند و...

ویلی ونکا جوان و فقیر با رویاهای باز کردن مغازه ای در شهری که به شکلات هایش معروف است، متوجه می شود که این صنعت توسط کارتلی از شکلات سازان حریص اداره می شود.

والنتینا یک پیانیست جوان است که از نو شروع می کند. همسایه او دیوید مخترعی است که از سر و صدا متنفر است. و یک دیوار نازک کاغذ در شرف تبدیل شدن به خواستگار آنهاست...

«کالن کریسپ» (تایسن)، فروشنده ی مواد مخدر لس آنجلسی که ادعا می کند همسرش همراه پسرشان و سه میلیون دلار پول گریخته و...

فیلم در مورد ساکنین یک شهر دور افتاده است که باید از خودشان در برابر جانورانی زیرزمینی که یکی یکی ساکنین شهر را می کشند، دفاع کنند...

قرار است «هنری لوید مون» را به خاطر سابقه ی راهزنی به دار آویزند اما طبق قانونی (به خاطر تلفات انسانی جنگ های داخلی)، هر زندانی محکوم به مرگ می تواند با زنی ازدواج کرده و آزاد شود ...

وودی دارکوبه را از جنگل بیرون می اندازند و او باید خانه جدیدی برای خودش پیدا کند. وقتی به اردوگاه ووهو می رود، دلش را صابون می زند که آنجا ماندنی است اما یک بازرس به دنبال تعطیل کردن اردوگاه است...

زمانی که ری متوجه می شود که همسرش به او خیانت می کند، تصمیم به خودکشی می گیرد اما وقتی که غریبه ای او را با یک قاتل اشتباه می گیرد، نقشه هایش ناگهان تغییر می کند و ...

فیلم درباره زنی جوان به نام هریت است که متوجه می‌شود گوش دادن به آهنگ‌هایی خاص می‌تواند او را در زمان به عقب برگرداند و...

آخرین «کار» دو آدم کش ایرلندی، «کن» (گلیسن) و «ری» (فارل) در کلیسایی در لندن، به مشکل بر می خورد («ری» اضافه بر کشیش مورد نظر، پسر بچه ای را هم می کشد) و رئیس آن دو (فاینز) دستور می دهد که به بروژ در بلژیک بروند و منتظر تماس او باشند. در بروژ «کن» آرام آرام به این شهر تاریخی علاقه پیدا می کند، در حالی که «ری» هم چنان به خاطر کشته شدن کودک بی گناه، آن هم در اولین کارش، در عذاب وجدان به سر می برد...