داستان فیلم که بر اساس یکی از قدیمی‌ترین افسانه‌های کشور استرالیا می‌باشد ، در منطقه‌ای دور افتاده رخ می‌دهد و درباره‌ی دو برادر به نام‌های نیک و تریستان هست که به دام یک موجود افسانه‌ای ترسناک می‌اُفتند و…

سی سال بعد از حمله هیولای اصلی، یک "گودزیلای" جدید به ژاپن حمله می کند...

«گریسی هارت» (بولاک)، یکی از مأموران سرسخت FBI به خاطر اخلاق بد و پرخاش گرش، دوستان زیادی ندارد. قابلیت های واقعی «گریسی» زمانی محک می خورد که محل برپایی مراسم انتخاب ملکه ی زیبایی ایالات متحد مورد تهدید یک تروریست قرار می گیرد و او مأموریت می یابد تا با نفوذ در مراسم، به غائله خاتمه دهد.

یک پیک تحویل اکسپرس وارد یک کهکشان مارپیچی از ماجراهای عاشقانه در شانگهای می شود ...

در جریان وقوع حمله ی نیروهای سیاره ی «مونگو» به زمین، «دکتر هانس زارکوف» فضاشناس ، قهرمان فوتبال امریکایی و محبوبه اش «دیل آردن» (آندرسن) را با خودهمراه می سازد. آنان راهی مونگو می شوند. جایی که «امپراتور مینگ» ظالم (فون سیدو) بر آن حکمرانی میکند ...

چند بیگانه‌ی فضایی با طرح نقشه‌ایدر تلاشند تا کره زمین را تسخیر کنند. آن‌ها دو هیولا با نام های شاه گیدورا و گیگان کمک می‌گیرند که از یک مرکز مخفی روی زمین کنترل می‌شوند. حال وقت آن رسیده تا گودزیلا با کمک دوستش آنزیلا برای مقابله با آن ها وارد نبردی خطرناک شود…

آلودگی زمین باعث شده است که هیولای جدیدی به وجود آید . "هدورا"، هیولای مه , ژاپن را نابود کرده و با "گودزیلا" مبارزه می کند...

فیلم اینفرنو 2016 از آنجایی آغاز میشود که استاد دانشگاه هاروارد یعنی رابرت لنگدان ( تام هنکس ) در یک بیمارستان در فلورانس ایتالیا به هوش می آید در حال که فراموشی گرفته و چیزی را به خاطر نمی آورد. رابرت به کمک یک پزشک به نام بروکس ( فلیسیتی جونز ) از بیمارستان فرار می کند. آن پزشک قبل از فرار رابرت به او گفته بود که یک گلوله به سرش اصابت کرده و دلیل فراموشی او نیز همین بوده است. حال او به دنبال واقعیتی است که ممکن است خطرناک تر از آن چه می پنداشته باشد. در ادامه او با زنی آشنا میشود که می تواند کلید همه این معما ها باشد ...

در حومهٔ شهر، زوجی به‌ صورت ناخواسته، درگیر ماجرای جاسوسی بین‌المللی می‌ شوند. آنان در می‌یابند که همسایگان به ظاهر خوب آنها، در واقع از جاسوسان دولتی هستند...

ابرقهرمانهایی به نام بانی و تایگر با کمک یکدیگر به نجات مردم شهرشان از دست انشانهای ظالم می آبند. یک روز خبر میرسد رییس شرکتی که بانی و تایگر در آن مشغول به کارند، عوض شده و قصد دارد همکاریِ این دو را قطع کند…