قرن نوزدهم در لندن ، بازرس "جان مارلوت" در حال تحقیق روی پرونده چندین جنایت است که بنظر میرسد توسط یک دانشمند که قصد زنده کردن مردگان را دارد ، صورت گرفته باشد و...

داستان این سریال در مورد یک زن برده در جامائیکا در سال 1838 می باشد که تحت سلطه بریتانیا زندگی می کردند...

داستان سریال در مورد دو نفر به نام های "لولا" و "چلسی" میباشد که کاملا با هم غریبه اند. و حالا مظنون های یک قتل هستند...

این سریال در مورد اولین سفر فضا پیما همراه با سرنشین از زمین به مریخ در سال 2032 می باشد...

این سریال داستان دختران جوانی را به تصویر می کشد که سعی دارند در زندگی به هر طریق ممکن پیشرفت کنند ولی...

زنی 28 ساله به نام "اِما سوان" پسری داره به اسم "هنری" که اونو 10 سال پیش به امان خدا ول کرده و برای فرزندخوندگی گذاشته. این پسر حقیقت پشت پرده شهر "استوری بروک" رو از توی کتاب افسانه ها متوجه میشه و میگرده مادر واقعیش رو پیدا میکنه به این امید که بتونه متقاعدش کنه دنیای افسانه ها رو نجات بده. این بچه معتقده "اِما" دختر "شاهزاده دلربا" و "سفیدبرفی"ـه و والدینش برای محافظت از اون در مقابل نفرین "ملکه شیطانی" اون رو به این دنیا فرستادن. این دو وارد شهر "استوری بروک" در ایالت "مین" میشه. به نظر میاد این شهر دنیایی موازی برای شخصیت های افسانه ای هستش که در حقیقت این شخصیت ها در این شهر به صورت مردم عادی زندگی میکنن و از هویت و زندگی واقعیشون خبر ندارن.

داستان یک افسر پلیس که در نوجوانی پدر و مادرش به قتل رسیده اند و پرونده آنها هنوز حل نشده باقی مانده ، او به همراه تیمش پرونده های جنایی را بررسی میکنند و...

"هیدی" (جولیا رابرتز) در یک مرکز کمک به سربازانی که از جنگ برگشته اند، کار می کند. چند سال بعد او یک زندگی جدید دیگری را آغاز می کند، در حالی که وزارت دفاع از او می پرسد که چرا این مرکز را ترک کرده است...

داستان سریال از جایی شروع می شود که مارتین راوچ توسط اداره اصلی شناسایی برای نفوذ به ارتش آلمان غربی استخدام می شود. در ادامه، تصمیم های مارتین به عنوان یک جاسوس تازه کار، مرتبا هویت و پوشش او را در معرض خطر قرار می دهد و این اداره را مجبور به انجام اقدام های شدید و جدی می کند...

زمانی که همسر پروفسور "جونا مول ری" در یک تصادف رانندگی در هنگ کنگ کشته می شود، دنیایش نابود می شود. همسر "جونا" به مدت شش ماه برای کار در هنگ کنگ زندگی می کرد و "جونا" به علت ترس از پرواز نتوانسته بود همسرش را ملاقات بکند. در حال حاضر او مجبور به رها کردن زندگی اش شده و باید مسافت طولانی سفر بکند برای شناسایی جسد همسرش. با این حال، هنگامی که او می رسد، یک حقیقت تکان دهنده را می فهمد، که در یک شبکه توطئه در یک مکان خارجی و نا آشنا قرار گرفته است...