دو دوست بعید، لوبیای پر سر و صدا و بی باک، و آیوی متفکر و ساکت. با این حال، آن دو متوجه می شوند که یک ماجراجویی می تواند نشان دهد که حتی افراد به ظاهر متفاوت می توانند بهترین دوستان شوند.

سه دانش آموز کلاس ششمی که مدرسه را به قصد سفری ماجراجویانه ترک میکنند و در بین وسایل شان حجم قابل توجهی مواد مخدر وجود دارد که خودشان از وجودشان بی خبرند. این سه دانش آموز توسط سه دانش آموز دختر فریفته میشوند.

جوئل و الی، دو نفری که از طریق سختی دنیایی که در آن زندگی می‌کنند به هم متصل شده‌اند، مجبور می‌شوند شرایط وحشیانه و قاتلان بی‌رحم را در سفری در سراسر آمریکا پس از همه‌گیری بیماری تحمل کنند...

داستان گروهی متشکل از پنج بیمار لاعلاج در آسایشگاه برایت کلیف که در نیمه‌شب دور هم جمع می‌شوند تا داستان‌های ترسناک خود را به اشتراک بگذارند.

یک زن جوان متوجه میشود که میتواند صدای افکار مردم اطرافش را بصورت موسیقی بشنود .

زنی 28 ساله به نام "اِما سوان" پسری داره به اسم "هنری" که اونو 10 سال پیش به امان خدا ول کرده و برای فرزندخوندگی گذاشته. این پسر حقیقت پشت پرده شهر "استوری بروک" رو از توی کتاب افسانه ها متوجه میشه و میگرده مادر واقعیش رو پیدا میکنه به این امید که بتونه متقاعدش کنه دنیای افسانه ها رو نجات بده. این بچه معتقده "اِما" دختر "شاهزاده دلربا" و "سفیدبرفی"ـه و والدینش برای محافظت از اون در مقابل نفرین "ملکه شیطانی" اون رو به این دنیا فرستادن. این دو وارد شهر "استوری بروک" در ایالت "مین" میشه. به نظر میاد این شهر دنیایی موازی برای شخصیت های افسانه ای هستش که در حقیقت این شخصیت ها در این شهر به صورت مردم عادی زندگی میکنن و از هویت و زندگی واقعیشون خبر ندارن.

داستان سریال درباره پزشک زنی به نام "زو هارت" است که در نیویورک زندگی میکند. او پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه در رشته پزشکی، به سرعت جا پای پدر خود میگذارد و به یک جراح قلب و سینه تبدیل میشود.

تنها تمرکز آنر ورود به دانشگاه هاروارد است. آنر که مایل به انجام هر کاری که لازم است، نقشه‌ای می‌سازد تا سه رقیب برتر خود را از بین ببرد.