داستان یک زن خوشبخت که شوهرش را به خاطر معشوقی ترک می کند که به طور مرموزی ناپدید می شود.

اوضاع برای جی که برای شام نزد خانواده اش رفته پیچیده میشود وقتی بیدار میشود و متوجه میشود که همراه 3 نفر دیگر در زیرزمینی زندانی شده و برای نجات خود باید معما حل کند .

یک موقعیت منحصر به فرد که در آن برای صرفه جویی در پول، دو غریبه بر اساس برنامه زمانی که هرگز یکدیگر را ملاقات نمی کنند، در یک آپارتمان مشترک می شوند. آن‌ها از طریق یادداشت ارسالی با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند...

فرزند یک خانواده انگلیسی که در جنوب شرقی آسیا زندگی می کنند در یک مثلث عشقی درگیر می شود...

کورت ولاندر که بتازگی از آکادمی پلیس فارق التحصیل شده اولین پرونده رسمی خود بعنوان مامور پلیس را بدست میگیرد .

"گرالت ریویایی"، جادوگر و شکارچی جهش‌یافته هیولا، در تلاش است تا جای خود را در این دنیای پر از هیولا و آدم‌های ظالم پیدا کند...

"استن لی" که خالق شخصیت های معروفی مانند "مرد آهنین"، "مرد عنکبوتی" و "ایکس من" بوده، این بار یک ابر قهرمان دیگر را به ما معرفی می کند. کسی که قدرت کنترل "شانس" را دارد. ماجرای سریال درباره کارآگاهی است که یک دستبند جادویی پیدا می کند که برای او خوش شانسی به همراه دارد. اما از طرف دیگر ماجرا یک نفر به دنبال پس گرفتن این دستبند است...

سریال در سال 1957 اتفاق می افتد... در مورد زنی به نام "جنی لی" هست که بعنوان پرستار یا قابله (ماما) در شرق لندن به دنبال کار میگردد...او که انتظار مواجهه با یک بیمارستان را دارد به ناگاه با یک درمانگاه مذهبی مواجه میشود ...جایی که باید در کنار دیگر پرستاران و راهبه ها زندگی کند آنهم در شرایطی ناخوشایند... جنی لی کم کم راه و رسم بدنیا آوردن بچه (قابلگی) را می آموزد و متوجه شجاعت مادران در جریان تولد یک نوزاد میشود...

مارک و جز با یکدیگر هم اتاقی هستند. تنها چیز مشترک بین آنها این است که هیچ چیز مشترک ندارند. البته به جز این واقعیت که زندگی آنها پیزی به غیر از زندگی عادی نیست. داستان سریال تلاش درباره رسیدن به یک زندگی عادی روزمره است.