لورتا مک لافلین گزارشگری بود که اولین بار قتل ها را به هم مرتبط کرد و داستان خفه کننده بوستون را افشا کرد. او و ژان کول تبعیض جنسیتی اوایل دهه 1960 را به چالش کشیدند تا از بدنام ترین قاتل سریالی شهر گزارش دهند.

این فیلم داستان یک تبهکار حرفه‌ای ایرلندی به اسم فرانک شیران را به تصویر می‌کشد. فرانک شیران یک آدمکش حرفه‌ای بود که جیمی هافا رئیس اتحادیه‌ی کارگران آمریکا را به قتل رساند و…

این فیلم ماجرای مردی به نام جد را روایت می‌کند ، که علاقه‌ای به فضای مجازی ندارد و تا به حال وارد رسانه‌های اجتماعی نشده است. اما او متوجه می‌شود زندگی تقلبی و جعلی بسیار لذت‌بخش‌تر از زندگی اوست و ...

یک زندانی حفاظت شده در جزیره کانوی در دهه 1950 ، به دستان یک اپراتور چرخ و فلک میان سال گرفتار می شود که ...

یک مجری و تهیه کننده تلویزیونی به نام لی ، در هنگام اجرای برنامه با ورود فردی بیگانه به داخل استودیو و تحت کنترل گرفتن موقعیت ، شرایط سختی را تجربه می کند که…

پدر یک مرد جوان آشفته پانزده سال پس از ناپدید شدن غیرقابل توضیحش دوباره ظاهر می شود و پسر را مجبور می کند تا گذشته ای از هم گسیخته را جمع کند که می تواند آنچه از عقل شکننده او باقی مانده است را از بین ببرد.

آنامورفوسیس تکنیکی در نقاشی است که نقاش از طریق دستکاری در پرسپکتیو 2 تصویر را در دل یک تصویر خلق می‌کند. در این فیلم دلهره‌آور روا‌ن‌شناختی به کارگردانی هنری اس.میلر، ویلم دافو نقش کارآگاهی را دارد که متوجه می‌شود پرونده‌ای که مامور رسیدگی به آن شده، شباهت عجیب و تکان‌دهنده‌ای با یکی از پرونده‌های قبلی خود او دارد...

مبنی بر داستانی واقعی و پر هیجان از زندگی "فرانک لوکاس" کسی که در تکه ای جدا افتاده در شمال کالیفرنیا بزگ شد ،جایی که نژاد پرستی به اوج خود می رسید ! وضعیت آن منطقه به حدی بد بود که پسر عمویش را که مثل خود او سیاه پوست بود فقط به خاطر دید زدن یک دختر سفید پوست به گلوله بستند !. فرانک لوکاس به مدارکی دست یافت که به موجب آن متوجه شد که یک پلیس فاسد از اداره ی پلیس اقدام به واردات مواد مخدر و هروئین به "هارلم" ، جایی در منهتن می کرد ! این اقدام او برای معتاد کردن سیاه پوستان و از بین بردن آنان بود ! لوکاس با کمک گروهی از دوستانش سعی در افشا کردن اعمالی که این پلیس فاسد بر ضد سیاه پوستان انجام می داد می کند . . . !؟

اواخر دهه ی 1980٫ «بابی» (فینیکس) و «جوزف» (والبرگ) دو برادر هستند که راهشان از هم جدا شده است. «جو» در ادامه ی راه پدرش، «برت» (دووال) وارد پلیس نیویورک شده است ولی «بابی» اداره ی یک کلوب شبانه در بروکلین را به عهده دارد. مالک کلوب او یک قاچاقچی مواد مخدر (موشونوف) است که با مافیای روسی ارتباطاتی دارد. «جو» و گروه ضربت شبی به کلوب حمله می کنند و خیلی زود «جو» کشته می شود…

«دالتن راسل» (اوئن)، یک سارق بانک نامتعارف است و به سبب رو دست زدن و یک گام جلو بودن از نیروهای پلیس، تمامی تلاش های کارآگاه خونسرد پلیس، «کیت فریزر» (واشینگتن) را با شکست روبه رو کرده است. تا این که رئیس بانک (پلامر) از «مادلین وایت» (فاستر)، یک میانجی گر سرشناس، درخواست می کند برای حل مشکل و پایان دادن به گروگان گیری در بانک، کمکش کند....