زنی جوان بعد از فوت همسرش، شغلی جدید انتخاب میکند تا بتواند از پس هزینه های زندگی بر آید. اما خیلی زود متوجه می شود که کنترل کردن زندگی و خانواده کار آسانی نیست و...

سه جادوگر در حال تعلیم هستند تا بعنوان سلاح از آنها در ارتش آمریکا استفاده شود .

این سریال بر اساس کتاب‌های کامیک گرافیکی به همین نام تولید شده و قرار است به منشا شخصیت "سابرینا" بپردازد و تمرکز آن روی دوره تیره و تاریک نوجوانی این شخصیت خواهد بود. "سابرینایی" که با هویت دوگانه خود که نیمی انسان و فانی و نیمی جادوگر و تقریبا فناناپذیر، در کشمکش و درگیری است. در همین حال او باید علاوه بر مشکلاتی که خودش دارد، با نیروهایی شیطانی که هم او و هم خانواده‌اش، انسان‌ها و دنیایی را که در آن ساکن هستند، تهدید می‌کنند مبارزه و مقابله کند. "سابرینا" در حال شروع یادگیری قدرت‌های خود است و همزمان می‌خواهد زندگی عادی خود در دبیرستان بکستر را نیز ادامه دهد و به دنبال تعادل بین این دو زندگی است...

ماجرای سریال از زمانی آغاز میشود که شهر لس انجلس در طی یک شورش توسط نیروهای خارجی مورد حمله قرار میگیره و همین موضوع دلیل خوبی برای دو دسته کردن مردم میشه و عده ای از مردم به عنوان مهاجر شناخته میشن و در پشت دیوارها قرار میگیرند و عده ای هم به عنوان انسانهای ظاهرن مهم در سوی دیگر دیوار قرار میگرند . ولی به دلایلی خود مردم نیز به دو دسته دیگر تقسیم میشوند . عده ای شورشی و عده ای هم به عنوان همدست با نیروهای خارجی… اما اصلیت ماجرا زمانی شروع میشود که پسر جاش هالووی را به سوی دیگر دیوار میبرند . جاش بسیار نگران است چون هر کس به آن سوی دیوار رفته ، دیگر باز نگشته . به همین دلیل تصمیم میگیرد که برای نجات پسرش به صورت غیر قانونی به آن سوی دیوار برود ولی به دلایلی که بعدا معلوم میشود در زمان عبور از درب وردی دیوار انفجاری رخ میدهد و آنها لو میروند . اما ماجرا زمانی عجیب میشود که جاش هالووی متوجه میشود که حضورش در سوی دیگر دیوار از قبل برنامه ریزی شده است...

پروفسور "ولفگانگ مک‌گی" به صورت مخفیانه یک سازمان جاسوسی را در ونکوور کانادا اداره میکند ، جاسوسهای این سازمان با نام های مستعار رومئو و جولیت شناخته میشوند آنها به منظور کسب اطلاعات با اهداف مورد نظر ارتباط دوستانه کوتاه یا بلند مدت برقرار میکنند و...

داستان در مورد دو مامور سابق سرویس مخفی با نام های “شان کینگ” و “میشل مکسول” هست که حالا به کاراگاهان خصوصی تبدیل شدند، آنها با استفاده از مهارت های منحصر به فرد خود به حل پرونده ها و تحقیق روی مظنونین و اجرای قانون میپردازند...

داستان برمیگرده به آینده‌ای نه چندان دور که پلیس و روبات‌ها در کنار یکدیگر وظیفه‌ی حفظ امنیت جامعه رو برعهده دارند. در این بین یه ماموری که حوادث تلخ و خاطره‌هایی وحشتناک رو داره باید در کنار یه روبات به شغلش ادامه بده. ولی این روبات مثل سایر روبات‌ها نیست و تا حدودی از احساس و شعور بهره میبره و...

بعد از درهم شکستن کشتی ، جوان عیاش و د..خ..ت..رباز ثروتمند الیور کوئین گم میشه و همه فکر میکنن که مرده اما پس از 5 سال تو یه جزیز خیلی دور در اقیانوس پیدا میشه و وقتی برمیگرده خونه ، مادر وقف شده ش مویرا و خواهره دوس داشتنیش ثیا و بهترین دوستش تامی بهش خوش آمد میگن اما حس میکنن که الیور با اون زندگی مصیبت بار تو جزیره عوض شده ، وقتی که الیور سعی داره حقیقتُ در مورد مردی که بهش تبدیل شده پنهان کنه به شدت سعی داره کارائیُ که قبلا و وقتی که جوون بود انجام داده جبران کنه ،‌ خصوصا آشتی با دوست د..خ..ت..ر سابقش لورل لنس ، همانطور که سعی داره با کسائی که قبلا بهشون نزدیک بود دوباره ارتباط برقرار کنه مخفیانه داره رو شخصیت Arrow ـش کار میکنه که از حق خونواده ش بتونه دفاع کنه ،..

زنی 28 ساله به نام "اِما سوان" پسری داره به اسم "هنری" که اونو 10 سال پیش به امان خدا ول کرده و برای فرزندخوندگی گذاشته. این پسر حقیقت پشت پرده شهر "استوری بروک" رو از توی کتاب افسانه ها متوجه میشه و میگرده مادر واقعیش رو پیدا میکنه به این امید که بتونه متقاعدش کنه دنیای افسانه ها رو نجات بده. این بچه معتقده "اِما" دختر "شاهزاده دلربا" و "سفیدبرفی"ـه و والدینش برای محافظت از اون در مقابل نفرین "ملکه شیطانی" اون رو به این دنیا فرستادن. این دو وارد شهر "استوری بروک" در ایالت "مین" میشه. به نظر میاد این شهر دنیایی موازی برای شخصیت های افسانه ای هستش که در حقیقت این شخصیت ها در این شهر به صورت مردم عادی زندگی میکنن و از هویت و زندگی واقعیشون خبر ندارن.

در بررسی های پلیس در قتل یک دختر جوان ماموران تحقیق سرنخ های متفاوتی را در سه داستان بهم پیوسته قید کردند ...