دو دوست قدیمی در یک مراسم خاکسپاری دوباره به هم می پیوندند و تصمیم می گیرند از مرد بیوه ای که چندین دهه قبل با آنها درگیر شده انتقام بگیرند.

راهبه های قرون وسطایی با نام های الساندرا (الیسون بری)، فرناندا (اوبری پلازا) و گینورا (کیت میکوچی) که زندگی ساده ای را در کلیسای خود به پیش می برند. آنها روزهای خود را صرف روال رهبانی، جاسوسی کردن از یکدیگر و سرزنش کردن کارگران املاک می کنند. پس از یک نشست توهین آمیز که سبب رانده شدن دهقانان و روستاییان شد، پدر روحانی توماسو (جان سی. رایلی) فرد تازه استخدام شده ای به نام ماستو (دیو فرانکو) را می آورد، یک خدمتکار جوان نیرومند که توسط ارباب خشمگین خود مجبور به مخفی ماندن می شود. این خدمتکار که به خواهران روحانی به عنوان یک فرد کر و لال معرفی می شود …

"جاش" چهار ماه بعد از خودکشی نامزدش، تصمیم میگیرد بهمراه تعدادی از دوستانش جهت فراموش کردن خاطرات گذشته در یک مهمانی بزرگ شرکت کند...

هفتاد و سومین مراسم سالانه اعطای جوایز سینمایی گلدن گلوب در هتل «بورلی هیلتون» لس‌آنجلس با اجرای ریکی گروایس برگزار شد و با معرفی برگزیدگان در بخش‌های گوناگون خاتمه یافت.

فیلم ماجرای پسر جوانی با بازیِ Dane DeHaan که دوست دخـــ ـترش Aubrey Plaza از دنیای مُردگان باز میگردد و این درحالیست که اشتهای زیادی برای خوردن گوشت آدمیزاد دارد و به روایتی چیزی شبیه به زامبی!

یک مامور پذیرش دانشگاه پرینستون به نام پورتیا قرار است که ترفیع رتبه پیدا کند اما هنگامی که او با یک دانشجوی تازه وارد آشنا می شود که احتمال دارد بچه خود او باشد که او را در کودکی رها کرده، این ترفیع رتبه به خطر می افتد و ...

فیلمی متمرکز بر تصمیم جدید جک ، مبنی بر انتخاب جرج به عنوان پدر خوانده آینده خانواده! جک برای اطمینان از اینکه آیا جرج لیاقت این عنوان را دارد یا خیر سعی می کند که از همه کارهای جرج سر در بیاورد، جاسوسی او را بکند و در همه کارهایش دخالت کند. این تحقیقات باعث می شود تا جک کشف کند که جرج روابطی عاطفی و نه چندان عادی با اندی(جسیکا آلبا) دارد …

درن شان، پسر نوجوانیه که برخلاف میلش و برای نجات جون دوستش مجبور به انجام کاری می شه که زندگیش رو به کل تغییر می ده…. تبدیل شدن به یه خون آشام!

فصل جدید برنامه "رویای آمریکایی"،برنامه مجبوب مسابقات خوانندگی توجه مردم کشور را جلب کرده است.به نظر می رسد رقابت بین یک دختر جوان و مردی جوان است که...

«دن مورفین» که مدیر یک مجله ورزشی پرتیراژ است ناگهان مطلع می شود مجله از سوی کمپانی «تدی کی» که یک غول رسانه ای است خریداری شده است. کارتر که جوان 26 ساله و تازه بدوران رسیده ای است از سوی کمپانی بعنوان مدیر جدید مجله انتخاب می شود. اما کارتر دن را اخراج نمی کند زیرا به تجربیات او نیازمند است بنابراین دن را بعنوان دستیارش انتخاب می کند و دن نیز بخاطر شرایط بد مالی اش اجباراً این شغل را می پذیرد. کارتر که مدتی است همسرش او را ترک کرده و قصد طلاق دارد احساس تنهایی می کند و بنابراین دن یک شب او را به خانه اش دعوت می کند. کارتر پس از آشنایی با خانواده دن به «الکس»، دختر او علاقمند می شود. حالا دن بیش از گذشته عصبانی است چرا که علاوه بر شغل اش، دخترش را هم از دست رفته می بیند...