یک گروه 20 ساله و ثروتمند برای یک مهمانی در یک عمارت خانوادگی دورافتاده برنامه ریزی می کنند. یک بازی به ظاهر سرگرم کننده به یک بازی مرگبار تبدیل شده و اتفات ناگواری را رقم میزند.

مردی جوان وسط یک متروی شلوغ به هوش می آید، اما او نمی داند چطوری به آنجا آمده و حتی اسم خودش را هم نمی داند. او یک کوله پشتی دارد و به وسیله آن سعی می کند به دنبال هویت خود بگردد و طولی نمی کشد که متوجه می شود زندگی اش در معرض خطری بزرگ است...

در دوران جنگ جهانی دوم ، وقتیکه اوضاع به نفع متفقین در جریان بود ، یک گروه از افسران آلمانی نقشه نابودی ارتش هیتلر را پیش از نابودی کشور در سر داشتند…

راچیل استین (کاریس ون هاتن ) یک یهودی است که جنگ او را از شهری به شهر دیگر می کشاند. او که تحت تعقیب آلمانهاست به گروه مقاومت می پیوندد. در حین فرار دوستان او کشته میشوند ولی او زنده می ماند و به کمک گروه مقاومت به مکان امنی انتقال می یابد. در یکی از ماموریت هایش با سروان آلمانی بنام لودوینگ مونتز آشنا میشود و این مقدمه ای میشود برای ورود او به درون آلمانها برای جاسوسی...

در یک روز زمستانی "جیکوب" و "ماریا" توسط پدرشان در جنگل رها می شوند. "جیکوب" در کت خود نوشته ای از مادرش پیدا می کند که آنها را به رفتن نزد دایی خود در اسپانیا ترغیب کرده و...