آنجلا ویدال یک گزارش گر تلویزیونی است که بهمراه فیلمبردارش برای پوشش خبری از فعالیت های یک ایستگاه آتش نشانی در لس آنجلس اعزام می شود . پس از اینکه با ایستگاه تماس گرفته می شود ، آنجلا بهمراه گروه آتش نشانی عازم یک آپارتمان کوچک می شود . زمانیکه آنها به مقصد می رسند...

«کریستین» وقتی از سر کار باز می گردد متوجه می شود پسرش گم شده است. ماه ها تلاش بی وقفه ی کریستین برایپیدا کردن فرزندش به نتیجه ای نمی رسد چرا که پلیس لس انجلس ان چنان که باید به وظیفه خود عمل نمی کند. پس از مدت ها جست و جو پلیس پسر کریستین را به او باز می گرداند. ولی کریستین نمی تواند باور کند که این پسر واقعی او باشد، او فکر می کند پلیس بچه ای عوضی به او برگردانده و در این میان هیچ کس حرف های کریستین را باور ندارد و به او کمک نمی کند.

«چارلی ویلسن» (هنکس) یکی از نمایندگان دموکرات کنگره ی امریکاست. او با زنی ثروتمند به نام «هرینگ» (رابرتس) آشنا می شود که بسیار به سیاست علاقه مند است و قبلا مجری یک برنامه ی تلویزیونی بوده است. «چارلی» از طریق «هرینگ» به وضعیت بد مجاهدین افغانی در مبارزه علیه نیروهای اشغالگر شوروی پی می برد و می کوشد تا به آنان کمک کند...

زمانی که "جف"، مردی آشفته، در یک گروه پیشتبانی در حال خدمت رسانیست، با زنی زیبا به نام "لین" آشنا می شود که تاثیرات به شدت مثبتی بر زندگی اش میگذارد ...

«مایکل کلیتن» (کلونی) وکیل میان سالی است که برای یک مؤسسه حقوقی بزرگ در نیویورک کار می کند و وظیفه ی او «تمیز» کردن مشکلات مالی شرکت هاست.دوست و هم کار «کلیتن» به نام «آرتور ایدنز» (ویلکینسن) که مدت ها بر سر پرنده ی مشکوک مالی یکی از مشتریان کله گنده ی مؤسسه، به نام «یو / نورث» کار کرده، دیگر طاقتش به سر آمده وقصد افشاگری بر ضد «یو / نورث» را دارد. حالا رئیس مؤسسه (پولاک) از «مایکل» می خواهد تا کار رفع و رجوع پرونده را او به عهده بگیرد. اما این پرونده زندگی شخصی و حرفه ای «کلیتن» را تحت تأثیر قرار می دهد...

در طی یک عمل جراحی قلب باز، داروی بیهوشی درست عمل نمی کند و مردی که زیر تیغ جراحان قرار دارد کاملا هوشیار، اما فلج است و نمی تواند دکترها را در جریان بگذارد...

«دن وان» (گازلینگ) معلم آرمان گرا، به رغم تعهد و علاقه اش به دانش آموزهای دبیرستانی کلاس اش، یک زندگی پنهانی دارد که بسیاری از شاگردانش حدس اش را هم نمی توانند بزنند...

شوهری (اوئن) از مسیر زندگی زناشویی اش منحرف می شود و به خاطر این بی احتیاطی، توسط تبهکار خشن مورد اخاذی قرار می گیرد...

"اندرو لارجمن" یک بازیگر نیمه موفق تلویزیونی است. او برای مراسم تدفین مادرش ، بعد از ده سال طرد شدن توسط خانواده اش به خانه باز می گردد ...

«پل ریورز» (پن) بیمار است و در انتظار کسی که بتواند قلبی مناسب به او اهدا کند؛ «کریستیا پک» (واتس) زنی است که بر اثر مرگ شوهر و دو دختر کوچکش در یک تصادف اتومبیل، زندگی و روح و روانش به هم ریخته است و «جک» (دل تورو)، راننده ی فراری مسبب تصادف، به شدت دچار عذاب شده است. تصادف، زندگی این سه نفر را به هم پیوند می دهد...