در سال 1973، یک دستیار جوان گالری در پشت صحنه به ماجراجویی وحشیانه می پردازد و به نابغه سالخورده سالوادور دالی کمک می کند تا برای یک نمایش بزرگ در نیویورک آماده شود.

داستانی تراژیک ، از دختری که به قاتلی خونسرد در سال 1969 تبدیل می‌شود ...

"ربکا" به دختر تازه وارد مدرسه ، به نام "ارنسا" مشکوک می شود . آیا "ربکا" به رابطه او با "لوسی" حسودی می کند ، یا دختر تازه وارد واقعا راز سیاهی دارد...

پاتریک بتمن یک جوان 26 ساله خوش قیافه، با هوش اما روانی و عاشق آدمکشی است. دلایل وی برای قتل عبارتند از حسادت بی پایان، عقده های روحی و مادی، تنفر و یا هیچ دلیلی مگر جنون کامل. جنون او در طول این فیلم افزایش می یابد و دست کم 20 نفر را بقتل می رساند از جمله همکاران، دوستانش و هر کسی دیگری که سر راه او قرار بگیرد یا اینکه مورد حسادت یا غضب او قرار بگیرد. تنها فردی که بنظر می رسد با او همدردی می کند منشی او جین است. در اکثر اوقات پاتریک نمی تواند بگوید که این اتفاقات واقعی اند یا بخشی از یک لذت روانی هستند...

داستان این سریال بر اساس یک داستان واقعی می باشد و در مورد یک خدمتکار مهاجر ایرلندی به نام "گریس مارکس" می باشد که به خاطر قتل کارفرمای خود در سال 1843 زندانی می باشد در حالی که امکان دارد بی گناه باشد...

داستان این سریال مهیج درباره یک شکارچی کارکشته شیطان و استاد امور ماورایی جان کنستانتین که متخصص در ورود به دروازه جهنم نیز است , میباشد. کسی که در مقابل نیروهای تاریکی دارای نبوغ ذاتی و دانش بسیار هستش و شخصی که خیلی خوب مبارزه میکنه یا بهتره بگیم مبارزه میکرد. با آنکه هنوز روح او معطوف به امور جهنمی هستش اما او تصمیم میگیره این کارش رو ترک کنه و این قسمت از زندگیش رو پشت سر بزاره...

گریسلند مکانیست که در آن هیچ چیز آنطور که به نظر میاید نیست و هرکسی رازی دارد.مکانی که ظاهراً بسیار زیباست و در آن گروهی از جوانان و هم اتاقی هایی که تفاوت های بسیاری باهم دارند زندگی میکنند ولی در حقیقت....

در مورد قاتل روانی ، کاریزماتیک و جذابی هست که با دیگر قاتلین سریالی فعال ارتباط برقرار میکنه و بقیه دنباله روی حرفا و کارای او میشوند...

یک سریال تلویزیونی به 13 قسمت 60 دقیقه ای توسط کارگردان و نویسنده های هوب فیلم های ترسناک تقسیم شده ...

سریال" عشق بزرگ" از سه خانه در جوار یک دیگر شروع می شود، در هر یک از این خانه ها زنی خانه دار با تعدادی بچه با سنین مختلف زندگی می کنند. "بیل هنریکسون" صاحب فروشگاهای زنجیره ای لوازم ساختمانی، تنها مردی است که به این سه خانه رفت آمد دارد ، با این تفاوت که برای ورود به این خانه ها ، همیشه از یک در و یک خانه استفاده می کند، و برای ورود به دو خانه دیگر از حیاط پشتی خانه ها که به هم متصل است بهره می برد.