یک شخصیت تئوری توطئه در یوتیوب در طول همه گیری ناپدید می شود و دو دوست سعی می کنند او را بدون ترک خانه پیدا کنند.

ماجرای یک مجری تلویزیون ، که همسرش او را یک روز قبل از جشن دهمین سالگرد ازدواجشان ، ترک می کند ...

مردی از LAX یک تاکسی می گیرد. یک زن و شوهر نیز وارد این ماجرا می شوند و او می فهمد که یک تور میلیونر چیست: آنها اشیا با ارزش او را می گیرند و در دستگاه های خودپرداز می ایستند تا اینکه کارت های اعتباری او حداکثر تمام شود. او کیست؟ پیچ و تاب ها دنبال می شود.

گروهی از مردان مسن سابقه دار سعی می کنند تا گروه قدیمی شان را برای آخرین بار دور هم جمع کنند. در همین حین یکی از اعضای گروه قصد کشتن یکی از رفقا را دارد و ...

جنگجویی جوان و مغرور به نام Thor ، که خود را فرزند خدا در زمین میپندارد ، به سوی قلمرو “آسگارد” میرود تا شمشیر افسانه ای را پیدا کرده و به سرزمینش برگرداند…

یک کارآگاه ، زمانی که درگیر غم از دست دادن پسرش است ، سعی میکند معمای جسد یک پسر بچه که مومیایی شده و به مدت 50 سال زیر خاک دفن شده است را ، کشف کند ...

پسری در یک مراسم با دختری ناشناس که ماسک بر چهره دارد می رقصد و عاشق او می شود، اما بعد از این مراسم او به دنبال این دختر می گردد در حالی که او را نمی شناسد، و تنها چیزی که از او دارد یک دستگاه پخش موسیقی می باشد…

«سام» یک دانش آموز دبیرستانی است که پدرش به مناسبت فارغ التحصیلی برای او یک اتومبیل کامروی دست دوم خریده است. سام از این موضوع بسیار خوشحال است اما در ادامه متوجه می شود اتومبیل او در واقع یک روبات تغییر شکل دهنده به نام «بامبلی» است که به یک گونه از روباتهای فرا زمینی به اسم «اتوبوت» تعلق دارد. اتوبوت ها بهمراه «دسپتیکون ها» دو گونه متفاوت از نژاد رباتها هستند که درگیری و نبرد بین آنها از سیاره شان «سایبرترون» به کره زمین کشیده شده است. یک قرن پیش رهبر دسپتیکون ها که «مگاترون» نام دارد برای پیدا کردن یک مکعب به اسم «آل اسپارک» که قدرت حاکمیت بر جهان را به دارنده اش می دهد به زمین آمده است اما در قطب شمال یخ زده است. اتوبوت ها به رهبری «اپتیموس پرایم» قصد دارند با نابود کردن آل اسپارک از انسانها حمایت کنند …

در "شهر گنج" زندگی می تواند آرام یا خشن باشد . این واقعیت برای دو قهرمان قصه ، "سیاه" و "سفید" ، دو کودک خیابانی ، کاملا صادق است. اما در این شهر نیروهای شیطانی خطرناکی زندگی می کنند و...

داستان از این قرار است که یک نوع بیماری وارد زمین شده و کودکان به آن مبتلا شدند در این حین افرادی کودکان را جمع آوری میکنند و به آنان می گویند که میتوانند بیماری زخم کیهانی را درمان کنند و سپس آنان را به چشمه ای میبرند و به همه میگویند از آبی که خاصیت تلسم کردن را دارد بنوشند تا آنان را سربازان خویش کنند. در این حین شخصیتی به نام کلود که خود را مسئول این اتفاق میداند برای نجات کودکان به دنبال آنان میگردد...