«آگنس» (آندرسون) بر اثر ابتلا به سرطان در حال مرگ است. دو خواهرش، «کارین» (تولین) و «ماریا» (اولمان)، بر بالینش آمده اند و «آنا» (سیلوان)، خدمتکار باوفا از او پرستاری می کند. رابطه ها بازبینی می شوند، خاطره ها برمی گردند، «آگنس» در نهایت رنج و عذاب می میرد، «کارین» و «ماریا» ظاهرا به هم نزدیک می شوند.

قرون وسطا . شوالیه‏ اى به نام « آنتونیوس بلوک » ( فون سیدو ) ، از جنگ‏هاى صلیبى بازمى‏ گردد و از میان سرزمینى طاعون زده مى ‏گذرد تا به خانه برسد . در میان آشفتگى‏ هاى مذهبى و اخلاقى‏ اش ، « آنتونیوس » با مرگ ( اکروت ) رو به‏ رو مى‏ شود که مى‏ خواهد او را به دنیاى مردگان ببرد.

اواخر قرن نوزدهم . « آلبرت یوهانسون » ( گرونبرگ ) ، صاحب سیرکى سیار ، پس از مدت‏ها دوباره به شهرى باز مى ‏گردد که همسرش ، « آگدا » ( کیکى ) ، در آن زندگى مى ‏کند . فیلم حکایت سرگردانى « آلبرت » میان دو زن است : اولى همسرش و دیگرى ، محبوبه ‏اش ، « آندرسون ) .

پس از اینکه دختر جوانی مرتکب به خود کشی می‌شود، همسایگان را به ناراحتی و فکر عمیقی فرو می‌برد. آن‌ها تصمیم می‌گیرند که دلیل خودکشی این دختر جوان را یافت کنند و مقصر اصلی را پیدا نمایند ...

در غرب سوئد چند کشاورز ناچار میشوند که برای یک آلمانی کار کنند و ...