در سریال «پلیس خوب» "تونی دانزا" و "جاش گروبن" در نقش پدر و پسری به هنرنمایی می‌پردزاند که مجبور می‌شوند برای حل کردن پرونده‌های مختلف با یکدیگر کار کنند و تشکیل تیم دهند. تونی دانزا نقش شخصیتی به نام Tony Sr ملقب به Big Tony که یکی از اعضای سابق نیروی‌ پلیس نیویورک دوست داشتنی اما نه چندان شریف است و هیچوقت از قوانین پیروی نمی‌کرده را ایفا خواهد کرد. او با پسرش به نام Tony Jr ملقب به TJ با هنرنمایی جاش گروبن زندگی می‌کند که کاراگاه عضو نیروی NYPD فوق‌العاده است. او همیشه در کنار حل سخت‌ترین پرونده‌های بروکلین به پیروی از قوانین موجود اشاره می‌کند. این دو زوج عجیب در ادامه تبدیل به همکاری غیر رسمی برای حل کردن پرونده‌ها تبدیل می‌شوند...

مستندی در مورد کشته شدن خانواده کلوتر که پس از قتل هولناک 4 تن از اعضای خانواده در سال 1959 تمام کشور را در شوک فرو برد...

در این قسمت، ملکه سفید برفی نقش یک نوجوان فریب خورده دارد که ترجیح می دهد تا با شنل قرمزی به سرگرمی بپردازد و …

«گوئن کامینگز» ، روزنامه نویس نیویورکی ، در مراسم عروسی خواهرش، مست میشود و ابتدا کیک عروسی را سرنگون می کند و بعد، لیموزین بزرگ عروس و داماد را می دزدد. دادگاه نیز حکم می دهد که باید بیست و هشت روز را در یک مرکز بازپروری معتادان بگذارند...

برایان کرنستون بعنوان یک قاضی با موقعیت خطیر جرم پسرش که در یک تصادف بزن و در رو دخیل بوده روبروست و حال باید انتخاب های سختی بکند ...

این سریال داستان اوایل فعالیت حرفه ای دکتر فیل مک گرو بنیانگذار یکی از بزرگترین شرکت های مشاوره حقوقی است. دکتر فیل با استعداد و باهوش با ترکیب فیزیولوژی و درک و غرایز انسانی و تکنولوژی جدید سعی دارد تا نقاط ضعف و قوت وکلا، اعضای هیئت منصفه، شاهدین و متهمین را بفهمد. او یک تیم متشکل از تحلیل گران خبره را استخدام میکند تا ریز به ریز تمام جزئیات را برسی کند و...

داستانی هیجان انگیز اما عاطفی که در مورد هرج و مرج های روزانه بیمارستانی شلوغ میباشد که تیمی از دکتران شجاع آن را اداره میکنند. آنها از پس اتفاقات خاصی که روی میدهد به خوبی بر می آیند و...

داستان در ارتباط با شبکه سازمان جاسوسی شوروی، "کا.گ.ب" است که در آن سالها در کشور آمریکا تارهای خود را تنیده بودند. البته این مورد دو طرفه بود و هر دو کشور فعالیت گُسترده جاسوسی را برای کسب اطلاعات از طرف مقابل انجام میدادند. یک مرد و یک زن توسط کمونیست ها انتخاب میشوند تا به ازدواج یکدیگر درآیند. آنها پیش از این هیچوقت همدیگر را ندیده اند و یا عشقی در بین خودشان حس نکرده اند اما بخاطر آرمان های شوروی باید ازدواج کرده و با نام و مشخصات جعلی گام به "ینگه دنیا"، "امریکا" بگذراند! حاصل زندگی آنها پس از سالها دو فرزند دختر و پسر است که به هیچ وجه از پیشینه والدینشان آگاهی ندارند. آنها در محیطی کاملا آمریکایی، با رویایی آمریکایی بزرگ شده اند. برنامه های آمریکایی را از تلویزیون دیده اند و به مدارس آمریکایی در فلب ایالات متحده، یعنی "واشنگتن" میروند. زندگی این جاسوسان تقریبا بصورت آرامی میگذرد تا آنکه ماموری از FBI به خانه ای در همسایگی این زوج جاسوس نقل مکان میکند و این چنین اوضاع هر روز بغرنج تر میشود. فعالیت های جاسوسی انها نیز با پیامی از سوی "کا.گ.ب" تشدید میشود. "رفقا به پا خیزید." (رفقا: اصطلاحی رایج در میان کمونیست هاست.)

داستان سریال درباره جایگاه پست و مقام در کشور است. داستان شهوت و قدرت طلبی مردی را نشان می دهد که می خواهد تمام امور مربوط به کشور را در دست بگیرد. کسی که در سریال از او به عنوان مرد بد ذات و شیطان صفت و قدرت طلب یاد می شود. این مرد میخواهد واشنگتن را از آن خود کند.

این سزیال در مورد زندگی شرلوک هلمز مدرن میباشد که اکنون در شهر نیویورک به همراه کارگاهی زندگی میکنند ...