پنجمین قسمت از مجموعه فیلمهای «مقصد نهایی» داستان آشنای چند جوان را روایت می کند که هرکدام از آنها به شکل غیرمنتظره ایی کشته می شود. جناب عزرائیل در پنجمین قسمت از سری فیلمهای « مقصد نهایی » قرار است بسیار پرکارتر از گذشته و خلاقانه تر قربانیانش را نفله کند!

"ویلارد" مرد جوانی است که با موشها رابطه خاصی دارد و از آنها برای پیشبرد اهداف شوم خود استفاده می کند...

پرواز شماره 180 با مسافرانش که عمدتا دانش آموز هستند میخواهد حرکت کند که ناگهان یکی از مسافران به نام الکس برووینگ حادثه سفوط هواپیما را میبیند وباهشدار به همکلاسی هایش جان 8 نفر از آنها رانجات میدهد ولی کماکان مرگ آنها را تعفیب می‌کند و آنها یکی پس از دیگری به همان ترتیبی که باید در هواپیما میمردند کشته میشوند والکس میفهمد که مرگ یک نقشه ویک لیست دارد که باید به آن عمل کند...

در سال 922 میلادی سفیری عرب از زادگاه خودش تبعید می شود و با گروهی از شوالیه های اسکاندیناوی آشنا می شود.او متوجه می شود سرنوشتش پیوستن به گروه است و...

“جک ویلان” یه افسر پلیس سابق پلیس لس آنجلس‌ است که از وی خواسته شده تا روی برخی رخدادهای عجیب تحقیق کند. وی سعی میکنه جواب پیدا کنه، اما از هر طرف به در بسته میخوره. همین که با اتفاقاتی که در حال رخ دادن هستن گیج و سر در گم‌، به کارش ادامه میده تا شروع به متمرکز کردن تحقیقات خودش روی یه جامعه‌ی مخفی میکنه که با اینکه چیز زیادی از آنها در دسترس نیست اما تلاش خودشون رو صرف دنبال کردن جاودانگی با پناه جستن در بدن‌های دیگران میکنند...

آلیسون، آریا، اسپنسر، امیلی و هانا بهترین دوست‌های یکدیگر هستند تا زمانی که آلیسون به شکل مرموزی ناپدید و در نهایت جسدش یک سال پس از ناپدید شدنش در خانه قدیمی او پیدا می‌شود. در حین تحقیقات برای قتل آلیسون دخترها پیغام‌های تهدید آمیزی دریافت می‌کنند. در این پیغام‌ها شخصی با نام «ای» آنها را تهدید به فاش کردن رازهایشان می‌کند. شخصیتهای اصلی سریال به قرار زیر می باشند: "اشلی بنسون" در نقش هنا مارین: دختری احساساتی و از نظر عاطفی ضعیف. دختری چاق بود که آلیسون به او کمک کرد تا لاغر شود. او موقعی که اعصابش خراب می‌شد غذای بسیار زیادی می‌خورد و همین باعث می‌شد که چاق شود. پس از لاغرشدن چهرهٔ زیبایی پیدا می‌کند و خوش تیپ می‌شود. "تروین بلیساریو" در نقش اسپنسر هیستینگ: دختری با هوش که عضو تیم هاکی مدرسه است و تنیس نیز بازی می‌کند. از خواهر بزرگ ترش (ملیسا) متنفر است. "لوسی هیل" در نقش آریا منتگمری: بهترین دوست آلیسون، پس از مرگ آلیسون برای پیدا کردن قاتل او بسیار تلاش می‌کند. "شای میتچل" در نقش امیلی فیلدز: دختر شناگر و ورزشکار گروه. "ساشا پیترس" در نقش آلیسون: دختر بسیار زیبا، درسخوان و زرنگ، بسیار باهوش و عاقل. رهبر گروه است و خواسته‌هایش را به اآنان دقیقاً دیکته می‌کند. در مدرسه بسیار سرشناس است. موضوع سریال مرگ وی و تلاش برای پیدا کردن قاتل اوست.

محور اصلی داستان این سریال تلویزیونی بر تجربیات شخصیت اصلی آن «فلیسیتی پورتر» (Felicity Porter) در یک دانش‌کده خیالی دور می‌زند. «فلیسیتی» از خانه‌اش در «پالو آلتو» به «دانشگاه نیویورک» آمده است. در آغاز هر بخش از این سریال تلویزیونی «فلیسیتی» را در حالی نمایش می‌دهد که در خوابگاه دانشگاه و یا آپارتمان محل اقامت نشسته است و بوسیله دستگاه ضبط صوت خود رویدادها را در یک نوار صوتی بازخوانی می‌کند تا آن را برای دوست قدیمیش، «سالی ره آردون» (Sally Reardon) بفرستد. در پایان هر بخش از این سریال تلویزیونی، اغلب «فلیسیتی» در حالی نمایش داده می‌شود که به شنیدن صدای ضبط شده دوستش «سالی» نشسته است. «سالی» نوار صوتی را در پاسخ به «فلیسیتی» فرستاده است.

یک روانشناس سابق FBI با توانایی خوندن ذهن افراد شروع به فعالیت برای گروه مرموزی بنام Millennium میکنه و...

سریال تلوزیونی The X-Files ماجراهایی از ماموران FBI را دنبال میکند که اتفاقات ماوراالطبیعه و حل نشده را رسیدگی میکنند. ماموران ویژه ی اف بی آی ، Mulder, Scully, Doggett and Reyes تلاش میکنند تا نیروهایی که در حکومت ایالات متحده ی امریکا سعی بر نقض حقوق مردم دارند و موجودات خارجی و ... که حمله میکنند و رمز و رازهایی دیگر را کشف کنند. ماموران FBI یعنی فاکس مولدر و دانا اسکالی اصلا شبیه به هم نیستند. مولدر بر این باور است که در این جهان حوادث ماورا الطبیعه رخ میدهد در حالی که اسکالی نه.آن ها پا به پای هم اتفاقات ماوراالطبیعه ای را بررسی میکنند که در سراسر داستان آنها را به سمت توطئه هایی در حکومت رهسپار میکند. و در طول مسیری که آنها برای حل مشکلات می پیمایند همه چیز به همان حوادث ماوراالطبیعه مربوط است.

سام که به گذشته برگشته دچارفراموشی نسبی شده و قادربه بیاد آوردن زندگی قبلی خود نیست تنها چیزی که اون می دونه اینه که اون کسی نیست که دیگران فکرمیکنن.تااینکه بهترین دوستش بهش میگه که اون قربانی آزمایش سفردرزمان شده وحالاهمکارانش برای برگردوندن اون به زمان خودش تلاش می کنن.درهراپیزود اون درموقعیت های مختلفی قرار میگیره که سعی می کنه با کمک کردن به افرادمختلف به زمان خودش برگرده اما بعد ازکمک کردن دوباره در یه موقعیت جدید قرارمی گیره...